متنفر
متنفر
به این ژست متفکرانه و آگاه مابانه و روشنفکر گونه!
من همیشه مورد تنفر خیلیا بودم.در ظاهر سعی میکردند نشان ندهند
ولی نمی توانستند انکارش کنند,از رفتارشان کاملا مشهود بود
و البته هست!شاید من نگذاشتم شاید خودشان اینطور فکر کردند
که خیلی نمی توانند به من نزدیک شوند.شاید از ترس قیدهای مسخره ام
شاید از اینکه خیلی خودم را بالا نشان می دادم و خب حس حقارت بهشان دست می داد
عموما اشتباه میکردم.با اینکه همیشه سعی کردم متواضع باشم
ولی در عمل گاهی ناخودآگاه کلاس می گذارم
و در عین حال از کلاس گذاشتن متنفرم!
خب این هم دلیلی دیگر برای تنفر.
و دیگر اینکه من همیشه جواب می دادم.تحمل نمیکردم
خیلی ها بخاطر همین نزدیک تر نشدند.ترس که نه
ولی حسی که شاید جوابی بشنوند بدتر از حرفی که زده اند
آن هم مودبانه!
اما تعداد کمی از دوستانم هستند که خب اسما دوستند
یعنی جرات کردند و پا فراتر گذاشتند و دیدند نه
برعکس چقدر درون خانه ی کوچکی دارم.
من فهمیدم که چرا از دور بهترم.چون از نزدیک حس تنفر ایجاد میکنم
برای همین کسی که نزدیک می شود خیلی نزدیکش میشوم
و همین دوری می آورد.مشکل شد دو تا!
و دست بر قضا
نمیتوانم هم داد بزنم که :
"من آن قدر ها هم بد نیستم,نزدیک شوید,نزدیک نمی شوم دیگر"
ت.ن:روی این متن کمی فکر کنید درباره خودتان