درد دل
درد دل
یک عده هستند اسم خودشان را میگذارند شاعر,نویسنده و از این جور شغل های سوسول مابانه و قرطی وارانه!بعد مداما هی فکر میکنند با کلاس هستند.ای شغل کجایش کلاس دارد یا افتخار که این قدر این عاشق پیشه های بقول خودشان "گنگ" بهش افتخار میکنند؟نه نانی ازش در می آید و نه آبی.نهایتش بتوانند چهارتا میتینگ برپا کنند و مخ چند تا مثل خودشان را کار بگیرند و باز هی کلاس بیایند که ما هم بله ....
روزی به خودم گفتم بیا و دست از لجبازی بردار و برو پیش یک کدامشان و باز به قول منورالفکر خودشان "با کفش های انان راه بر" شاید افاقه ای کرد بر این نظر مکدر و قلب زنگار گرفته ات.این شد که رفتم سراغ همزاد خود پیک و گفتم شعری بسرا که امروز شعر شنیدنم آمده!بنده ی خدا که از این اشتیاق ناگهانی من سر ذوق آمد کلی فشار آورد و رنگ به رنگ شد و سر آخر یک جمله گفت ... همین پست پایین!
مطمئنم قیافه من در آن لحظه را همه تان در نظر آوردید که چگونه شد!و خب من هم بسنده به همزادم به یک جمله که "برو فکر نون باش که این ها خیلی آبه!"
روزی به خودم گفتم بیا و دست از لجبازی بردار و برو پیش یک کدامشان و باز به قول منورالفکر خودشان "با کفش های انان راه بر" شاید افاقه ای کرد بر این نظر مکدر و قلب زنگار گرفته ات.این شد که رفتم سراغ همزاد خود پیک و گفتم شعری بسرا که امروز شعر شنیدنم آمده!بنده ی خدا که از این اشتیاق ناگهانی من سر ذوق آمد کلی فشار آورد و رنگ به رنگ شد و سر آخر یک جمله گفت ... همین پست پایین!
مطمئنم قیافه من در آن لحظه را همه تان در نظر آوردید که چگونه شد!و خب من هم بسنده به همزادم به یک جمله که "برو فکر نون باش که این ها خیلی آبه!"
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |