مشت پشت مشت
گریه پشت گریه
.
.
.
.
.
.
.
خواب است
به سرعت آماده شدم و دوان دوان از خانه خارج شدم
با حاجی صحبت کردم گفت به پدرش بگو
زنگ زدم به پدرش و خواستار صحبتم
سرم درد می کند
احساس سوزش و گرما دارم در اعماق سرم
فشارم افتاده و
خدایاااااا
صلاح کار آنچه است میسر کن...
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |