دیشب باهاش حرف زدم
گفتم ک تا با بابات حرف نزنم.....
اونم کفت ک بعد از امتحانات میره پیش پدرش؛منم میوونم باهاش برم
منم خیلی ریلکس گفتم بعد از امتحانات خیلی دیره
بعد دوتایی از خنده غش کردیم
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |
گفتم ک تا با بابات حرف نزنم.....
اونم کفت ک بعد از امتحانات میره پیش پدرش؛منم میوونم باهاش برم
منم خیلی ریلکس گفتم بعد از امتحانات خیلی دیره
بعد دوتایی از خنده غش کردیم