امروز صبح بیدار شدم دیدم نیست
میگم مامان کجاس ارسی؟میگه نمیدونم
توی اتاق رو دیدم گوشیش و حلقه اش بود
خیلی ناراحت از بی خبری و از اینکه باز حلقه اش دستش نی،دوباره خوابیدم^_^
یکم بعد تر بیدار شدم دیدم 3 بار ی شماره ناشناس بهم زنگ زده.داشتم فکر میکردم کیه دوباره زنگ خورد
جواب دادم دیدم ارسیه و میگه بیا فلان جا دنبالم
رفتم ی پسره هم کنارش بود
حالا اومدیم خونه میگه رفتم پیش غزل صبح حالش خوب نبود؛یادم رفته از گوشی پسره زنگ زدم بت
حالا اینا همه هیچی
پسره بم پیام داده:به پیشنهادم فکر کن دیگه.پسر خوبی میشما
-ارسی پیشنهاد این پسره چی بود؟
-گفت بیا دوست شیم
:|||
-ارسی خجالت نکشیا:|
-.....
-ارسی میگه پسر خوبی میشم؛ینی چی؟
-فکر کنم بیشتر از تو خوشش اومده ها...هیچی داشت سیگار میکشید،منم گفتم نکش.پسر خوبی باش گوشیتم بده بهم؛اونم گفت چشم؛پسر خوبی میشم:|||||
ایلار تو عزیز منی
خواهر گلمی
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |