روزهایی بوده که آقای معاون دانشجویی مهربان و صبور دانشگاهمان خودش شخصا کوچکترین کارهایی که شاید میتوانست به زیردستانش بسپارد را برایمان انجام داد. خودش شخصا خوابگاه می آمد و هر مشکلی پیش می آمد را پیگیری می کرد. خودش روزهای ساخت خوابگاه جدید صبورانه به تک تک بچه ها پاسخ می داد. خودش با یک پیامک خشک و خالی از یک دانشجوی ساده، پیگیر شد تا دانشجوها بتوانند با خیال راحت تا آخر مراسم شب شعر حضور داشته باشند. خودش اینترنت را پیگیری کرد. خودش قطعی برق و آب را حل کرد. خودش در این نه ماه تا حد توان و حتی بیشتر، کنار این همه دانشجو بود و نگذاشت لحظه ای اذیت شویم..
آقای معاون دانشجویی صبور و مهربان دانشگاهمان خودش این روزها را فراموش کرده
اما دانشجوها هرگز لطف و محبتش را فراموش نمی کنند...
پ.ن.: تعجب کرده بودند که چرا وقتی با درخواست موافقت نشد، نپرسیدم چرا. تشکر کردم و لبخند زدم و گفتم وقتی می گویید نمیشود، حتما دلیل موثقی دارد و جای پرسش نیست. حرف تک تکمان همین بود. آیا دلایلی که بالا نوشتم کافی نیست که حرفشان برایمان سند باشد؟
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |