برای چی مکالمه یک زن مطلقه با یک مرد مجرد میتونه جالب باشه ... ؟
برای چی مکالمه یک زن مطلقه با یک مرد مجرد میتونه جالب باشه ... ؟
چند روزی بود که حال ندار و بی حوصله بودم
حتی دلم نمیخواست سریال شهرزادو ببینم تو همین هول و هوش احوالات پریشون بودم که یکی از دوستان قدیم که تازه از شوهر جانش جدا شده بود زنگ زد
و با کلی زمینه سازی گفت حالم خوب نیست و میشه بیا خونم
چی ؟ خونت ؟ بیخیال بابا دیگه چی ؟ میخوای سر پیری کار دستمون بدی !
بیا بابا مسخره ,کاریت ندارم میخوام صحبت کنیم :)) ترسو
باشه از پشت تلفن بگو میشنوم
مسخره ,میگم بیا پیشم کارت دارم ...
خدایا الان هیشکیم نیست با خودم ببرم این خره کار دستم نده :)))
باشه دارم میام تا آماده بشم یک ساعت دیگه پیشتم
باشه ... و گوشی رو قطع کرد ...
عجب گیری کردم ...
حال درستیم نداریم ...
این یکی از کجا پیداش شد ؟
زییییییییییینگ
بیا بالا
:| از کجا فهمید منم ؟
اینکه آیفن تصویری نداره ...
سه طبقه رفتم بالا و دیدم در خونه بازه
ســـــــــــــــلااااام , یو هووووو ...
بیاتوووووو راحت باش کسی نیست
یا خدا تازه کسیم نیست !!!
بسم الله رحمن رحیم
سلاااااااااام , خووووووووبی
, کجایییییییییییی !؟
الان میام بشین از خودت پذیرایی کن تا لباس بپوشم
خدایا , مگه تو لباس تنت نیست ... ؟ :)))
سلا»»»»»»م :)))) چرا دیوانه تنم بود
سلام خوبی ؟
آره خوبم ... <<<<<<
پس چه مرگت بود اینهمه راه منو کشوندی اینجا
بیشعور دلم برات تنگ شده بود گفتم ببینمت بعدشم بشینیم با هم صحبت کنیم دلم باز بشه
ببینم تو هنوز مجردی ؟
آره بابا هیچ خری پیدا نمیشه زنم بشه شاید اینجوری خانواده یک نفس راحتی بکشن
:,))) مسخره
والا
ایواااااای در خونه چرا بازه ؟
ولش کن من باز گذاشتم اگر حمله کردی زود در برم :|
:)))))))) خفه شو
بیا اینم مدل حرف زدنش بعد از 1 سال هنوز بجای ابراز علاقه لگد میزنه ...
خوب بگو ببینم در چه حالی ؟
چیشد انقدر زود جدا شدین ؟
مگه بیکار بودی دختر تو این حال و اوضاع خراب مملکت از این فکرا کردی میشستی مثل بچه آدم زندگیتو میکری
طلاق دیگه چه بامبولی بود از خودتون درآوردین .
ماجرا خیلی درازه باشه سر فرصت برات تعریف میکنم
" ساعت 3 بعد از ظهر"
بزار یکمیش و برات بگم شاید درس بگیری
من : :|
اون : :O
حالم خیلی خوب نبود گفتم برم استخر یکمی حالم جا بیاد صبح به مردک بیشعور گفتم دارم میرم کاری نداری
در اوج خونسردی ( نه عزیزم استخر بهت خوش بگزره ) منم رفتم دیدم استخری که همیشه میرفتم به دلیل تعمیرات بسته و خیلی زود برگشتم خونه
در خونه رو که باز کردم ...
اون دستمال و میدی
نه خودت بردار
چلاغ میشی یه دستمال بدی
نه میخوام تمرکزت بره بالا :)))
مرز :)))
خوب داشتی میگفتی !
آره دیگه نمیزاری که
همچین که در خونرو باز کردم دیدم یه خانم رو مبل نشسته و خیره به من نگاه میکنه ...
وای خدای من با چه حالتی , چه لباسی قرمزی تنش یود حتی نمیتونم بهش فکر کنم با اون موهای بلوند سیخ سیخش
صدای عزیزم عزیزم اون مرتیکم داشت میومد (نامرد ) :,(((
چییییییییییمیگیییییییییییی ؟! نهههههههههههه
به خدا ... وایسادم تا بیاد منو ببینه , بعد از خونه زدم بیرون ... باقی ماجرارو که میدونی
نه نمیدونم ...
جدا ؟؟
آره ... !!
هیچی دیگه خلاصه رفتم خونه بابا و تا روز دادگاه ...
" ساعت 6 بعد از ظهر "
باز خوبه ماجرای یارو نامردو قبل بچه دار شدن فهمیدی
آره میبینی حالم و ...
حالا متوجه شدی چرا گفتم بیای ...
میدونم تو خودت گرفتاری ببخش مزاحمت شدم ...
آره واقعا خیلی گرفتارم جلسه ناسا داشتم قرار بود یه موشک جدید بفرستم به ماه ... :|
گرفتار کجا بود عزیزم
فدای سرت پاشو این لباس جلف و از تنت در بیار یه لباس درست بپوش بریم همین کافی شاپ باحاله که تازه باز شده , آبروداریم بابا
باشه !! جلف خودتی
باشه بابا من جلف اما دیگه بنفش با گل سبز و قرمز که نپوشیدم ...
پ.ن : تصاویرهیچ ارتباطی با مطالب نداره
پ.ن 2 : این داستان کاملا خیالی بود از دوستان و آشنایان خواهش میکنم تلفن و بزارید زمین و به مامان عزیزم چیزی نگید با سپاس
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |