عکس ... عکس... عکس...
عکس ... عکس... عکس...
یکی از بلاهایی که این سالها گریبانگیر جامعۀ ایران شدهاست، موبایل بهدستهای بیکار و بیفرهنگ است. تا آب از آب تکان میخورد و برگی از درخت به زمین میافتد، یک عده آدمهای بیکار از گرد راه میرسند و عکس میگیرند و در آنِ واحد به انتشار آن اقدام میکنند؛ ماشینی چپ کرده و سرنشینان در داخل ماشین گیر کردند، طرف به جای اینکه به کمک آن ها بشتابد، بیخیال دارد برای خودش عکس و فیلم میگیرد؛ مرده را دارند داخل قبر میگذارند، ده نفر را بالای قبر موبایل به دست در حال فیلم گرفتن میبینی! بندۀ خدا بیهوش در بخش مراقبتهای ویژه بر روی تخت افتاده، آن وقت عکاس باشی از راه میرسد و عکس میگیرد و روانۀ گروهها میکند. با دکتر شفیعی کدکنی درس داشتیم. بندۀ خدا میخواست، عینکش را تنظیم کند، عکس میگرفتند. میخواست، دستی به موهایش بکشد عکس میگرفتند؛ پارسال امیر فرهنگ ما ویروس آنفلونزا گرفت و به تشخیص پزشک معالج چند روز در بیمارستان بستری بود. یکی از دوران ( نه نزدیکان ) ما به ملاقات آمدهبود. دیدم دارد این پا آن پا میکند. تا رفت موبایلش را از جیب مانتویش بیرون آورد و عکس بگیرد، محترمانه عذرش را خواستم و از اتاق بیرونش کردم. این روزها در گروههای تلگرامی بسیار میبینید: شام امشب ما، ظرف میوۀ ما، سفرۀ صبحانۀ من و عشقم و... . مطمئن باشید تا چند وقت دیگر این عکسها هم به تلگرام میرسد: آفتابۀ توالت ما، پوشک فسقلی من و... . ما با این بیفرهنگی داریم به کجا میرویم؟!!!