واکنش های زنجیره ای :)
واکنش های زنجیره ای :)
از اون موقع ها هر وقت سر راهم نون میبینم میزارم یه گوشه تا لگد نشه ... هر وقت اعلامیه فوت کسی رو میبینم فاتحه میخونم حتی اگه نشناسمش ... هر شب قبل از خواب آیت الکرسی میخونم ... سعی میکنم بدون داشتن چشم داشتی محبت کنم ... از چیزایی که دارم ببخشم .... و به دل نگیرم ....
خواهر و برادرم همیشه مثل کوه پشت سرم بودن و حمایتم کردن ... شاید دلیل اصلی لوس بودن من همینه ... داشتن بهترین خواهر و برادر دنیا ... انقدر محبت ازشون دیدم محبت کردن رو یاد گرفتم ...
وقتی بچه بودم و با مامام سوار اتوبوس شدیم دیدن دختری که از جاش بلند شد و صندلیش رو به خانم مسنی که استاده بود داد ازش یاد گرفتم که هروقت آدم مسنی ایستاده بود جام رو بهش بدم ....
یا وقتی میدیدم مادربزرگم به کسی کمک کرد و پول قرض داد یاد گرفتم که اگه میتونم کمک کنم ...
همیشه برام عجیب بود دیدن آدمایی که کلک میزنن ... هیچ وقت بلد نشدمم به کسی کلک بزنم ... هیچ وقت دلم نمیخواست یه چیز رو به زور داشته باشمش وقتی برای من نبود ...
تازه فهمیدم رفتارهاشون چه قدر روی من تاثیر داشته ... ما آدما میبینیم و یاد میگیریم ... هر چه قدر تعداد آدمای مهربون بیشتر بشه کسانی هم که ازشون یاد میگرند بیشتر میشه ... نه فقط از خانوادمون ... حتی با دیدن رفتار مهربونانه و خوب یک آدم غریبه اون رفتار انقدر به دلمون میشینه که میخوایم ما هم همون کارو انجام بدیم ....
به خاطر همین همیشه فکر میکنم وقتی آدمای خوب زیاد بشن آدمایی که ازشون یادمیگیرند خیلی خیلی زیادتر میشن ... و همون آدما به آدمای دیگه یاد میدن ... و در آخر ما میتونیم تو یه جای قشنگ تر با آدمای بهتر زندگی کنیم