راجب«خیر»
راجب«خیر»
کلی فکر کردم راجب اینکه خدا برای بنده هاش چطور خیر و حکمت میخاد. اولا به این نتیجه رسیدیم لاجرم بایس قبول کرد که خدا خیر میخاد چون هیچ پدری بچشو بی دلیل کتک نمیزنه هیچ ناظمی هم مخلقوشه اذیت نمیکنه. دوم اینکه ی قسمتش حل نشدس واس خودم ، خدا خیر میخاد و روشنه اما یکسری چیزا نمیذاره اتفاق بیفته و عوضش میکنن البته پیچیده تر از ایناس حرف این بی جوابه.
سوما مقام ادب حکم میکنه حالا که تو همین موقعیت بهش بی ادبی نکنی و بسپاری بهش اینکه آدمایی مثل حضرت زینب تو چنین موقعیتی که سختی و مشتقش بی وصفه میگه جز زیبایی چیزی ندیدم اینو میرسونه که سعه صدر ینی جوش نمیاره و داد نمیزنه،میشه نمونه ی مثال تاریخ.
چهارما که من خبر ندارم ،هیچکس از فرداش پس بهتره تکیه گاه خدایی که میدونه و منم از اینجا به بعدش میسپرم بخودش که خیر هرچی هست،همون باشه.
بسوزان هر طریقی میپسندی . . .