سفر روس
سفر روس
بخشهای مختلف این پست در زمانها و مکانهای گوناگون نوشته شدهان. بعضی وقتها گفتاری نوشتهام و گاهی رسمی و به خودم زحمت یکدستکردنش رو ندادهام.
چهارشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۵، ۱:۲۴ صبح، ماریا گوگینگ، اتریش پایین
فردا بعد از ظهر عازم سنکتپتربورگ (سنپترزبورگ) روسیه هستم. این شبها درست و حسابی خوابم نمیبرد. کار زیاد دارم. روزهای سختیست. آنقدر کارهای متفاوت سرم ریخته که هیچ حال و حوصله ندارم حتا لیستشان کنم. اگر حال و روز این روزهایم را بخواهم در یک کلمه خلاصه کنم، «خسته» بهترین واژهی ممکن است. نمیدانم دقیقن چه میکنم و به نظرم بیشتر از هر کار دیگری در حال گند زدن هستم! باورش سخت است ولی با یک از دست رفتن پرواز در پاریس، برنامههایم چنان در هم شکست که مات و مبهوت ماندهام. در طی چند هفتهی اخیر هیچچیز طبق برنامه پیش نرفته است. برای احسان که این روزها مرحله دو دارد وقت کافی نگذاشتهام و حسابی عذاب وجدان دارم. با یکی از بهترین دوستانم دعوا و بعد ازش عذرخواهی و باهاش آشتی کردهام. به کل برنامهی یک سال تغییر مکان به پاریس را از دستور کار خارج کردهام (گرچه تا آخر ماه می برای تجدید نظر فرصت دارم). وضع مالیم چنان از دستم در رفته که اگر کوچکترین اتفاق غیرمترقبهای در روسیه بیفتد وسط بلاد روس ورشکسته و بیپول میمانم. قرارداد اجارهام را نمیخواهم تمدید کنم و هنوز جای جدیدی هم پیدا نکردهام. از کارهای جرجاتک و شریف عقبم. از زمین و آسمان دارد برایم میبارد. البته خوبیش این است که همهی اینها نهایتن تا پایان ماه آپریل تمام میشود. می که بیاید همهچیز خوب خواهد شد. همهی کارها دوباره روی روال برخواهد گشت و کابوس مسخرهی دو روز گیر کردن در فرودگاه شارل دو گول فراموش خواهد شد. پس چرا این می نمیآید؟ «من بی می ناب زیستن نتوانم!»
ادامه مطلب