کشور نوادگان مهربان اسکندر - بخش پایانی
کشور نوادگان مهربان اسکندر - بخش پایانی
از وقتی که قسمت قبلی این سفرنامه رو نوشتهام خیلی وقت گذشته و خیلی از جزئیات اون سفر یادم رفته. این از یه نظر خوبه چون باعث میشه مطلب کوتاهتر بشه و فقط چیزهایی که به اندازهی کافی مهم بودهان که بعد از این مدت طولانی به یاد من بمونن توش ظاهر بشن. از طرف دیگه چیز بدیه، چون نقشش در زندهکردن خاطراتی که فراموش کردهام، وقتی بعدن میخونمش، کمتره.
به اهرید رسیدیم. نیمههای شب بود. یک تاکسی گرفتیم و به هتلمون که تا حدی خارج از شهر بود رفتیم. خیلی خسته بودیم. اتاق رو تحویل گرفتیم و خوابیدیم. صبح بلند شدم و رفتم که پنجره رو باز کنم و یه دوش بگیرم که آمادهی صبحانه بشم. به محض بازکردن پنجره حسابی غافلگیر شدم. نمای بیرون عالی بود. پنجرهی ما به سوی دریاچهی اهرید باز میشد و اون طرف دریاچه، جایی نزدیکهای افق، کوههای آلبانی بودن.
ادامه مطلب+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |