دلگويه هاي دختري براي بابا و آسماني شدن باباي شهيدي كه از رفقاي شهيدش جامانده بود
دلگويه هاي دختري براي بابا و آسماني شدن باباي شهيدي كه از رفقاي شهيدش جامانده بود
دلگويه هاي دختري براي بابا و آسماني شدن باباي شهيدي كه از رفقاي شهيدش جامانده بود
بهشهر- سوي شهر ما شهيد آورده اند، شهدايي از جنس مدافعان حرم، شهدايي كه مدافع حرم نام گرفتند تا ما در حريم امن بمانيم؛ شهدايي كه رفتند و دلگويه هاي فرزندانشان سندي براي ماندگاري در ادامه راهشان و جاودانگي آنان در خط ولايت و رهبري است.
خبرگزاري مهر- گروه استان ها- مريم نظري: کوثر قنبری فرزند شهید حبیبالله (بهمن) قنبری از جمله خانواده هاي شهيدي است كه با رفتن پدر، همچون كوه ايستاد تا با استقامت خود نشان دهد كه با رفتن بابا، دختر و پسر باباي شهيد به همه دشمنان اسلام و انقلاب، كه با رفتن بابا غمگين نيستند بلكه با صبر و بردباري، ايستادگي خود را به رخ جهانيان خواهند كشاند.
كوثر قنبري با بيان اينكه من براي باباي عزيزم گريه نمي كنم، مي گويد: گريه كردن براي باباي من هرگز، من براي باباي عزيزم گريه كنم؟ نه، گريه ندارد و گريه هايي اگر باشد براي خودمان است نه براي باباي من كه براي اسلام و با عشق رفتند و در شب وداع و روز تشييع و خاكسپاري باباي عزيزمان، من و برادرم به نيابت از فرزندان شهيد كابلي، فرزندان، خانواده ها و عزيزان 12 شهيد عزيز ديگري كه در خان طومان شهيد شده و برنگشته اند بر اين مدال افتخار شهرستان بوسه زديم و سلام داديم، باباي من به آرزويش رسيد و بايد شهادتش را تبريك گفت و اين تبريك گريه ندارد.
اين دخترشهيد؛ در وصف پدر شهیدش میگوید: پدر در پا استخوان نداشت، قصه دراز است، ماجرای آن جوانی، وطن، ناموس، هشت سال دفاع، عدهای پرکشیدند، عدهای مثل بابا... او جا مانده بود برای امروز.
سلام بر زینب صبور. پدر در پا استخوان نداشت، قصه دراز است، ماجرای آن جوانی، وطن، ناموس، هشت سال دفاع، عدهای پرکشیدند، عدهای مثل بابا... او جا مانده بود برای امروز.
بابا و باباها مانده بودند گویا برای تحویل نسل، برای انتقال یک اصل، عقیدهاش و ارادهاش آهنیتر از میلههای پا بود، بابا رفت چون گاه، گاه دفاع بود.
بابا رفت چون امروز پیر و جوان در رکاب حسین زمان رفتند، بال به بال هم پرکشیدند، رادمهر و اسدی، بلباسی و بریری، طاهر و مشتاقی، رجاییفر و عابدینی، کمالی و حاجیزاده و جمشیدی، قنبری و کابلی.
سلام شهدا؛ سلام بر پیکرهای بیجانتان. سلام بر شما که همچون حسین و مقابل دیدگان زینب و همچون حسین در غربت به شهادت رسیدید، و چه زیبا نام گرفتید: مدافع حرم
سلام بر زینب کبری، شهادت در غربت درد دارد اما مگر نه این است که ارباب نیز چنین شهید شد؛ در ظاهر مدافع حرم میخوانیم اما دفاع، دفاع از حریم است، دفاع از حریم دین، حریم مذهب و حریم چادر زینب است.
چه شیرین و بصیر گفت آقا: از وطن دفاع میکنند اینها، همین شهدا همین اولیای خدا...
امروز سوریه را نشانه رفتند و بهقول خودشان کمر اتحاد را بشکنند. زهی خیال باطل! ما مردانی داریم از جنس نوکران عباس که کمرشکن میجنگند و فدا میشوند. مردانی از جنس والفجر8 و عزمی راسخ؛ ای تکفیریهای بیمروت: مگر در خانطومان آتش بس نبود که چنین بیرحمانه و چنین نامردانه به آتش بستید؟! هیهات از حیوان صفتی و هیهات از ناجوانمردی.
حالا میفهمم بیان رهبرم را که میگویند: مراقب باشید اینها دستکش مخملی دارند!
نوچه که این باشد، آن شیطان بزگ واقعا کیست؟! هیهات از برجام شکنی! ای دشمن پست، بدان پدر به آسانی و به کمبهایی چادر بهسرم نکرد که حالا جا بزنم. حالا با گرفتنش دینم را ببری؟ اصالتم را ببری؟ عظمت، شرافت و آیینم را ببری؟
پدر جان مدافع حرم؛ اینجا پر از شیرمردانی است که نفسشان به من آرامش میدهد، با خیال آسوده در کوچه و کوچههای شهرم قدم بر میدارم.
پدر عزیزم، از روز پرکشیدنت تنها، تنها و تنها به نخستین مدافع ولایت، مدافع حرم فکر میکنم؛ همان که مادر تمام شما شهداست؛ که خود میدانی؛ شب حمله هم همه بود، روی لبا زمزمه بود. کی تو دلا واهمه بود، دعوا سر سربند یا فاطمه بود!
باباجان، حالا من در کمال امنیت، آرامش و عصمت تنها به آن روز فکر میکنم که در آن کوچه کسی مرد نبود...
من و همهی حریم شهدای حرم، تمام قد ایستادهایم تا پرچم سرخ حسین(ع) با اقتدار بایستد.
بابا از شهداي رفيقش جامانده بود
علي كابلي، اين غيورمرد خطه سبز و شهيد پرور بهشهر كه استقامت و بردباري را از پدر عزيز و شهدش حاج رحيم كابلي به ارث برده است، اين پاسدار رشيد اسلام كه خود نيز يك سرباز مدافع حرم در كنار باباي شهيدش بوده است اين روزها، دلگرمي بزرگي براي خواهر و مادر عزيزش شده است، بردباري و صبر اين جوان رعناي بهشهري، دل ما را نيز قرص كرده است.
پاي صحبت هاي او كه مي نشيني هرچه هست توكل است و صبر، تشكر و دعا براي مردم و با همان صلابت لهجه اش مي گويد: در طول چند روزي كه خبر شهادت باباي عزيزم را شنيدم تاكنون لحظه اي مردم تنهايمان نگذاشتند و ما شرمنده همه محبت هاي اين مردم براي اداي احترام به مقام شامخ شهدا هستيم.
علي كابلي تنها پسر شهيد رحيم كابلي در مورد پدر شهيدش مي گويد: بابا چند سالي در جنگ بود و بعد از جنگ نيز خاطراتي كه از شهدا براي ما و ديگران تعريف مي كردند جز دلتنگي براي شهدا نبوده و جز زجه هاي شبانه از پدر براي نوشيدن شربت شهادت، و رسيدن به معبود نديديم و هر كسي كه با پدربوده اين روحيه را در ايشان ديده است و اذعان دارد كه بابا از شهداي رفيقش جامانده بود و رفت تا به شهداي شهيدش بپيوندد.
او از دلتنگي هاي پدر براي شهادت مي گويد و ادامه مي دهد: بابا همواره دلتنگي غريبي داشت و يكسالي در نوبت رفتن به سوريه بوده و اولين بار كه خبر رفتن به سوريه رو به پدر دادند گفت: اين بهترين خبري بوده كه تو عمرم شنيدم و زماني هم كه اين خبر و به ما دادند و اينكه بابا گفت كه عازم سوريه است همه خوشحال شديم چون هدف و طرز تفكر بابا براي همه ما روشن و واضح بود.
علي كابلي با اشاره به اينكه دفعه دوم براي رفتن بابا به سوريه مشكلي ايجاد شد مي گويد: مدتي رفتن پدر به تعويق افتاد تا اينكه در تماس بعدي، با خوشحالي تمام به سوريه رفتند و به آرزوي ديرينه خود رسيدند.
وي در ادامه خاطرات از پدر مي گويد: امسال كه تو شلمچه بوديم بابا كلا رفتارش با همسرم طور ديگه بوده و با توجه به اينكه بابا علاقه زيادي به سادات داشت و خانم بنده هم سيد بودند بابا از همسرم خواستند كه براشون دعا كنه، بابا به ايشون گفت: من پيش هر كسي رفتم جواب رد شنيدم شما از مادرتون فاطمه زهرا(س) بخوايد كه شهادت رو نصيب حال من كنه و الحمدالله بابا به آرزوشون رسيدند و ما به همين دليل از رفتن پدر ناراحت نيستيم، شهادت آرزوي هميشگي باباي من بود.
علي كابلي اين پاسدار مدافع حرم كه لباس رزم پدر را بر تن دارد و آماده و گوش به فرمان رهبري براي اطاعت امر است در بيان فراق باباي عزيزش مي گويد: اينكه بابا شهيد شد و اينكه پيكر پاك و مطهرشون نيومد، ناراحت نيستيم و برخورد خانواده با اينكه قضيه نيز اينچنين است و ما را همينطور كه الان خوشحال و شاداب مي بينيد تا آخر نيز چنين است و خوشحال هستيم كه بابا به آرزوي ديرينه خود رسيدند و ما هم همچون فرزندان شاهد ديگر در ادامه راه پدر عزيزمان گوش به فرمان ولي زمانه و رهبر و آقا و سرورمان رهبري هستيم و هر چه آقا بفرمايند اطاعت امر ميكنيم و لحظه اي درنگ در اجابت فرمان رهبري نداريم.
آري شهدا رفتند و براي ما انبوهي از غم و داغ و اشك به يادگار گذاشتند، آهي جگر سوز براي 13 آلاله سرزمين مادري مان شهيدان رادمهر و اسدی، بلباسی و بریری، طاهر و مشتاقی، رجاییفر و عابدینی، کمالی و حاجیزاده و جمشیدی، قنبری و کابلی كه هرگز فراموش شدني نيستند شهدايي كه از جنس آسمان بودند و آسماني شدند.
اما همه سخنم براي اين فراق عزيزان، پدران و برادرانمان است اي كه ای تکفیریهای بیمروت؛ مگر در خانطومان آتش بس نبود؟ نقض قراردادهاي بين المللي كار هميشگي شماست و مطمئن باشيد كه راه شهداي مدافع حرم تا هميشه و تا نابودي كامل شما ادامه خواهد داشت.
شهداي مدافع حرم اي سيمرغ هاي حريم يار آسوده بخوابيد و بدانيد كه لحظه اي از حقي كه براي شما پايمال شد و نقض آتش بسي كه انجام شد؛ عقب نشيني نخواهيم كرد و برای دفاع از حریم عمه سادات و ادامه راهتان همچون كوه استوار ايستاده و گوش بفرمان رهبري هستيم.
گزارش از مريم نظري