73- پرونده1
73- پرونده1
پرونده های مراجعین را که زیر و رو میکنی موارد دلخراش کم نیست...و مصداق هر کدام به شکلی در جامعه نمود پیدا می کند...
امینِ چهار ساله، یک سال و چند ماه بود که زیر دست پزشکان اعصاب و روان پاس کاری می شد...روی بدنش پر بود از کبودی و کوفتگی های تنبیه مادر...چرا که در مقابل تمام اخم و تَخم های مادر می خندید و مادر به خاطر این کار او کتک می زد...
بعد از معاینات و آزمایشات معلوم شد که امین از ترس تنبیه های مادر در جا تشنج می کرده و اسپاسم عضلات صورت باعث کشیدگی گوشه ی لب های او می شده و حالت خنده ایجاد می کرده...
واکنش و شیون مادر به کنار...بوسیدن و نوازش کردن و عذر خواستن از امین هم به کنار...
اما درون چند نفرمان ترس است و تشنج می کنیم و لب هایمان منحنی می شود و تازیانه می خوریم؟! به داد چند امین خواهند رسید در جامعه متشنج؟! کبودی و زخم های تن و روح ما را کدام ضاربی تیمار می کند؟!
امین ها و امید* های زیادی هر روز تشنج می کنند...
پ.ن:*بگذارید حداقل در زندان تشنج نکنند...