امروزم تلخ بود تلخ به تلخی 21 نخ سیگاری که پشت سر هم کشیدم به تلخی نبودنت
امروزم خیلی تلخ بود امروز خیلی اشک ریختم خیلی ... خیلی دوست داشتم روز اول و اخرم یه روز باشه خیلی دوست داشتم امروز واقعا برم ... ولی باز هم نذاشتن ... چرا چرا خدا ؟ من یه دل خوشی بیشتر تو زندگیم نداشتم به هیچی تو زندگیم وابسته نشدم جز اون چرا ازم گرفتیش خدا؟ چرا منو نمیگیری از خودم؟
دستام داره میلرزه وقتی مینویسم لباسام خیس اشکه ... احساس میکنم الان خفه میشم ... نمیتونم بنویسم نمیتونم ...
امروزم خیلی تلخ بود امروز خیلی اشک ریختم خیلی ... خیلی دوست داشتم روز اول و اخرم یه روز باشه خیلی دوست داشتم امروز واقعا برم ... ولی باز هم نذاشتن ... چرا چرا خدا ؟ من یه دل خوشی بیشتر تو زندگیم نداشتم به هیچی تو زندگیم وابسته نشدم جز اون چرا ازم گرفتیش خدا؟ چرا منو نمیگیری از خودم؟
دستام داره میلرزه وقتی مینویسم لباسام خیس اشکه ... احساس میکنم الان خفه میشم ... نمیتونم بنویسم نمیتونم ...
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |