این روزای عید رو هرگز یادم نمیره یادم نمیره که چقدر حالم بد بوده که چقدر عذاب کشیدم که چقدررر عذابم دادی بازهم ممنونم به خاطر همه چی ازت ممنونم و بهت حق میدم من پای بدی های خودم میمانم من پای بدی های تو هم میمانم ... چقدر حالم از خودم به هم میخوره ... واقعا زندگی قصه ی تلخی است که رو به پایان دارد ... شایدرفتی ولی فقط و فقط خودت رفتی من هنوز دارم جون میدم اخرین نفسهای خودم رو میکشم و به زودی درونم رو خواهم کشت ... فقط نگاه کن ببین چی به سر من آوردی ... من رو به گناه بی گناهی کشتی بانوی شکار اشتباهی کشتی ... این روزها اینقد خون بالا اوردم که خدا میدونه ولی شما فکر کنین ما خوبیم و از افکارتون لذت ببرین ... وای خدا دلم داره سوراخ میشه میفهمی خدا؟ میبینی منو الان یا تو هم منو یادت رفته ؟ تو هم بی خیال من شدی؟ من به همه احتیاج داشتم و حتی 1 نفر هم نبود ... چقدر ... ولش کن ما همچنان با این بارون و مثل این بارون به حال خودمون زار میزنیم ... شما جوری بخند که زمین زیر پات بلرزه ... در بدترین حالت دوست دارم
لعنت به من لعنتتت ...
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |