بهانه ی بیست و چهارم
بهانه ی بیست و چهارم
جمعه توی ایلام معنا و مفهوم متفاوتی داره. نمی دونم خوبه یا نه اما خوبه بدونید این جا جمعه ها اکثر مردم صبح تا عصر می رن تو طبیعت. مثل ما. نمی دونم این رفتار ما نشونه ی چیه. شاید دنبال آرامشی که نداریم می گردیم. اما چرا آرامش نداریم؟
شاید برای این که چهار طرف این جا رو کوه گرفته و ما رو زندانی کرده. شاید هم از اثرات جنگ روی پدران ما باشه و بخشی از ژنتیک ما هم شده باشه.
اگر شعر رو تحریم نکرده بودم الان چند شعر خوب برای جنگ این جا می نوشتم. اما هنوز از "اطلاع ثانوی" خبری نیست. شعر بی شعر. موسیقی باکلام، بی موسیقی باکلام.
- چته چرا بال بال می زنی؟
- کلام می خوام دارم می میرم از تشنگی.
- حرف نزن. باید ترک کنی.
- لامصب فقط یه ذره.
- گفتم شعر بی شعر.
صدای جاروبرقی از همه ی صداها بهتره. انقد یکنواخته که زود تبدیل به سکوت می شه و مزاحم نیست. امتحان کنید. صداش اذیتت می کنه اما مزاحم نیست.
شاید برای این که چهار طرف این جا رو کوه گرفته و ما رو زندانی کرده. شاید هم از اثرات جنگ روی پدران ما باشه و بخشی از ژنتیک ما هم شده باشه.
اگر شعر رو تحریم نکرده بودم الان چند شعر خوب برای جنگ این جا می نوشتم. اما هنوز از "اطلاع ثانوی" خبری نیست. شعر بی شعر. موسیقی باکلام، بی موسیقی باکلام.
- چته چرا بال بال می زنی؟
- کلام می خوام دارم می میرم از تشنگی.
- حرف نزن. باید ترک کنی.
- لامصب فقط یه ذره.
- گفتم شعر بی شعر.
صدای جاروبرقی از همه ی صداها بهتره. انقد یکنواخته که زود تبدیل به سکوت می شه و مزاحم نیست. امتحان کنید. صداش اذیتت می کنه اما مزاحم نیست.
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |