شايد...
شايد...
آنقدر دورم از تو
شايد فراموشت شدم
ديگر فقط يك سايه ام
سايه اي از وهم و خيال
گمشده اي در خاطرات
غريبه اي دير آشنا ، گذشته اي رو به زوال
شايد فراموشت شدم
يك حس سرد و مرده ام
بيگانه ام در خاطرت
در خاطرم خداي عشق
الهه اي ، ونوس عشق ، مظهر خوبي و كمال
هنوزم عاشق تؤام
دلتنگ آغوشت شدم
چنان گُمم در روزگار
در اين سكوت مرگبار
شايد فراموشت شدم
بركه اي خشك و غم زده
مردابي از وحشت و بيم
گودالي از ترس و عذاب
تالاب ماتم و هراس
اين حال من بي بودنت، يك خسته دل، آشفته حال
شايد فراموشت شدم...
شايد فراموشت شدم
ديگر فقط يك سايه ام
سايه اي از وهم و خيال
گمشده اي در خاطرات
غريبه اي دير آشنا ، گذشته اي رو به زوال
شايد فراموشت شدم
يك حس سرد و مرده ام
بيگانه ام در خاطرت
در خاطرم خداي عشق
الهه اي ، ونوس عشق ، مظهر خوبي و كمال
هنوزم عاشق تؤام
دلتنگ آغوشت شدم
چنان گُمم در روزگار
در اين سكوت مرگبار
شايد فراموشت شدم
بركه اي خشك و غم زده
مردابي از وحشت و بيم
گودالي از ترس و عذاب
تالاب ماتم و هراس
اين حال من بي بودنت، يك خسته دل، آشفته حال
شايد فراموشت شدم...
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |