سکون چهارم
سکون چهارم
نه واسه اینکه از گفتنش پشیمون شده باشم
اصلا چیز خاصی نبود
فقط دیدم اونی که میخوام نیست
حسی که دارم نداره
خسته م
من آدم بدی نیستم، گاهی خطا میکنم اما خطا کردن برام عادی نیست
معمولا حرف نمیزنم و حرفامو میریزم تو خودم. فقط واسه اینکه تو فکرام فرو نرم چرند میگم و به هر دری میزنم که فرصت خلوت داشتن به خودم ندم
یه وقتا دیوونه میشم
همون دیوونه ای که سنگ مینداره تو چاه و هزارتا عاقل نمیتونن بیرون بیارن
من راحت میشکنم
البته نه پر سر و صدا
ترکای ریز ریز میخورم
یاد کیمیاگر پائولو کوئیلو افتادم
خیلی سال پیش خوندمش و جزئیاتش یادم نمیاد
فقط یادمه اونجا که کیمیگر میخواست بزنه به صحرا، یه نفر بهش گفت شتر نخر، اسب بخر
و الان خودمو مثل اون شتره دیدم
بهش گفت شتر خستگی رو به روی خودش نمیاره، تا آخرین نفس جلوی تشنگی و خستگی و گرسنگی دووم میاره و وقتی دیگه نایی نداشت، از پا می افته و جون میده
اما اسب خسته که میشه وامیسته
تشنه که میشه کندتر قدم برمیداره
گرسنه که میشه بی تابی میکنه
و بهت میفهمونه رسیدگی نیاز داره
یاد شعر سهراب می افتم و میگم " اسب حیوان نجیبی ست " اما شتر نجیب تره!
نمیدونم! شایدم بی عقل تره و احتمالا همین دومی درسته
وظیفه سوپاپ اطمینان دور کردن خطره
و وقتی شرایط بحرانی باشه و سوپاپ اطمینانی در کار نه، انفجار و خرابیه که میرسه
ترکای ریزی که به چشم نمیان، یه هو ظرف رو طوری از هم میپاشونن که انگار هیچ وقت وجود نداشته
خسته م
یاد پلاس "خوابم میاد " چند پست قبل افتادم و دوست دارم تکرارش کنم
یاد یه جمله می افتم که زیاد تکرارش کردم و اینجا خونده شدن دوباره ش لوس بازی به حساب می آد و بیشتر باعث میشه از چشم حتی خودم بیفتم
زندگی دگمه برگشت نداره
آدم باید وقت رانندگی، اگه خوابش گرفت، بزنه کنار و چرت بزنه
ادامه دادن مسیر، حادثه رو از خونه همسایه به خونه خودمون میاره
و بعد جبرانش خیلی سخته
و سختی در برابر بودن راه جبران، بهای ارزشمندیه
یه وقتا راه جبران هم وجود نداره
کاش این یه وقتا هیچ وقت وجود نداشته باشه ...
+ گوشیم سه روزه حتی یه تک زنگ اشتباهی هم نخورده!
++ اینجا تنها جاییه که دارم ...