سکون پنجم
سکون پنجم
من قبول ندارم که از قدیم گفتن " دست بذار رو کلاه خودت باد نبره "
اتفاقا به نظرم این مثل زیادی جدیده!
یعنی دقیقا مصداق زمونه ماست
سرم از عصر که خیس عرق بیدار شدم از خواب درد میکنه
احوال درونیم خوش و خوش و خوش و یه هو ناخوشه
هرچند ناخوشی بی علت نیست اما به هر حال ناخوشیه
میخوام بخوابم
واسه فردا کار ندارم
باشه
گردنمو که نمیزنن
بهتر از نرفتن و ندیدن و نشنیدنه
نمره امروزم زیر ده بوده
اما خب
همین که شهامت کنم واسه روزم، کلید بنویسم و شب که شد، ساعتای رفته رو تصحیح کنم و به خودم نمره مردود بدم، خودش یه قدم به جلوئه
پس درس امروز اینه
پذیرش شکست، از پیروزی ای که خالی از تربیت باشه، میتونه خیلی خیلی بهتر باشه ...
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |