این صبح گرم پر ماجرا
این صبح گرم پر ماجرا
گوشیم چشمک میزد
چشمک سبز بود
پس تلگرام بود
چشمک قرمز، سفید، نارنجی، صورتی نبود
پس آدم مهمی نبود
گوشی رو برگردوندم که نور چشمکش ولم کنه.
ساعت 7
دوباره چرا از خاب بیدار شده بودم رو نمیدونم
اینبار نگا کردم گوشیمو
چشمکه از سر شب واسه سهراب بود
سهراب کریمی
دوست نویسنده و شاعر قدیمیم
یه لینک فرستاده بود و یه چیزایی نوشته بود
اون وقت صب حالیم نشد چی خوندم.
خابیدم
و دوباره بیدار شدم
اینبار 9
با دقت خوندمش
یه لینک فرستاده بود که برو اینجا از من به صورت ناشناس انتقاد کن
گذاشتمش برا دیرتر
10 وارد لینک شدم.
براش نوشتم که حرف هات درد دله منه
که با همه متن هات همذات پنداری میکنم و بارها و بارها میخونمشون
نوشتم که کاش شاعرا و نویسنده ها بدونن قلمشون به زندگی یه سری آدم جهت میده
گفتم سعی کن جهتی که میدی سمت غم و نا امیدی نباشه
بعدشم براش آرزو کردم.
فرستادم.
یه لینک اومد که میگفت این برا منه.
ینی منم باید همین کارا رو میکردم.
فرواردش کردم به گروه hp ، چارتاییمون، khahara dar telegram
و برای نگین و محد جدا فرستادم.
داشتم با محد چت میکردم اون تایم
که هماهنگ کنیم برا رفتن به کلاس.
فورن گوشیم دو تا ویبره اساسی خورد
یکیش همون ربات بود
با این متن: عشقی عششششششششق ❤❤
خب زیادم ناشناس نبود این. محد بود
اونیکی ویبره ام مرتضا بود
و یه عالمه سوال من باب همین لینک که چی کنم و چی نکنم و چی جوری بذارم اینستا و چی جوری آی دی بدم و اوووووو هنوزم داره میپرسه
رفتم توو لینک محد و نوشتم که محد مهربونم اینکه همیشه پایه ای خیلی خوبه. ولی اینکه گاهی ناخودآگاه بقیه رو مجبور میکنی باهات پایه بشن خوب نیست. نوشتم که بیشتر ورزش کن و کمتر اسموک. نوشتم تو بهترینه منی با این همدردی های پایاپا ت به وقت اشک ریختن هام.
خیلی جالبه که پا به پا ی من اشک میریزه واسه چیزی که منو ناراحت میکنه اونم گریه میکنه.
بعد توو مراسم امسال مامان
قبل اینکه من حالم بد شه بغلم نشسته بود و هی میگفت خنده م میاد
اصن توو فاز خنده بود.
بعد که حالم بد شد و غش کردم از همه بیشتر توو اون خلسه صدای گریه و شیون این بچه میومد برام