وقتی یک جمله در فکرت میچرخد ..
وقتی یک جمله در فکرت میچرخد ..
سریال در چشم باد از اون دست سریال هاییه که هر هزاران دفعه ای که تا الان از شبکه های مختلف پخش شده یک قسمت در میون دیدم و جالبیش این جاست هر بارم که برحسب اتفاق میبینمش همون قسمتیه که هر بار دیدم .. بگذریم .
یکی از سریال های محبوب منه .. یعنی ماجراهای هیجان انگیزش یجورایی حس زندگی داره , خیلی وقتها خودم رو دیدم که به شمعدونی های کنار حوض آبی شون آب میدم :)
از اخلاق و منش شخصیت اصلی داستان هم خوشم اومد , من رو میبرد تو فکر اخلاق و رفتار خودم !
صداقت کلامی و رفتاریش و بی ادعا بودنش به چشمم اومد , اینکه راه خودشو میرفت و سعی نمیکرد تفکراتشو به اطرافیانش تحمیل کنه خوب بود .. یه تلنگری بود به خودم .
نگاه و فکر عمیق یه سری از شخصیت های داستان جالب بود برام .
امروز بعدازظهر هم از شبکه ی آی فیلم پخش میشد ,
اون قسمتی بود که حسین داشت از خودش میگفت .. میگفت از زندگی معمولی خوشم نمیاد ..از تکرارِ مکررات خوشم نمیاد .
حرف دل من بود این حرف , اون لحظه از اینکه یه آدم حالا شده داستانی , یه فکری شبیه فکر من داشت احساس خوش حالی کردم .. شاید حسین داستانی بود ولی حسین های زیادی بودن و همچنان هستن .. اون راهشو پیدا کرد , بسترشو پیدا کرد .. آدم های هم فکرشو پیدا کرد و راه افتاد
ولی من خیلی گیج و ویجم .. فکرهام در حد یه فکر هستن و هیچ تناسبی با اعمال و رفتارم ندارن , نه میدونم کجا باید برم و نه دقیقا میدونم باید چیکار کنم.. چطور باید یه زندگی غیر عادی داشت .. کسی هم این اطراف نیست که هم جنس من باشه تا قوت قلب بگیرم و احساس بهتری داشته باشم.. 30 سال پیش جهاد بیرون از خونه و لب مرزها بود و الان , جنگ داخل خونه ست .. دشمن مشخص نیست .. جهاد با خودمون و نفس خود ماست , نمیدونم کدومش سخت تره چون جنگ سخت رو تجربه نکردم , شدیم مثل مردمان زمان حضرت سلیمان که هشدار داده شده بودن از حمله ی شیاطین .. تنها راه نجات و شاید تنها سلاح ایمان به خدا و اطاعت از دستورات خداست .. جنگ نرم خیلی سخته , خیلی !
خیلی کار دارم .. خیلی بیشتر از خیلی .
# از اینکه یه روز همه ی فکرم چطور درست کردن غذای ناهار و شام و یا شستن و جمع کردن لباس باشه خیلی بدم میاد .. از اینکه هر روز صبح چایی دم کنم و صبحانه بخورم و به فکر ناهار باشم و بعد از ظهر چرت بزنم و شب فکر شام باشم خیلی بدم میاد .. سر کارم برم همینطوره .. فقط یه کار به کارهای هر روزه م اضافه میشه ..
# آدم هایی که در چشم باد ایستاده اند و تا آتش نگیرند و باد خاکسترشان را نبرد آرام نمیگیرند.
یه همچین چیزی بود