یکی از دعاها
یکی از دعاها
عجب شیر بودم...سرباز اموزشی...با خدا عهد کردم که بیست روز روزه می گیرم و خدا لطف کنه و منو برای ادامه خدمت بفرسته قزوین...اگرم نشد نشد
و باز طبق آیه: بعضی از مومنان قبل از پیروزی به نذر خود وفا می کنند من هم سعی بر انجام این ایه داشتم
بیست روز روزه گرفتم قبل از اجابت دعا...چون من خدامو دوست دارم نه اجابت دعامو
دو ما واقعا سخت گذشت...روز تقسیم سربازها رسید
من در یک گروهان 180 نفری بودم
عده ای من رو مسخره کردن
عده ای می گفتن میخوایم ببینیم چی میشه
و عده ای بسیار کم کارم رو تحسین کردن
واقعا کمتر کسی باور داشت که میشه با دعا کاری کرد...در حالی که همه به دنبال پارتی بودن من فقط دست به دعا بردم
روز تقسیم سربازها رسید
کل گروهان می گفتند میخواهیم ببینیم تو کجا می افتی
نفر ششم اسم منو خوندن....منم بلند شدم برم برگه یگانم رو بگیرم
همه سکوت کرده بودن
برگه رو که گرفتم فقط دنبال کلمه قزوین بودم
یکی داد زد لعنتی بگو کجا افتی
من بلند داد زدم قزوییییییییین کل گروهان از خوشحالی دااااد میزدن
همه خوشحال شدن...فرمانده و کادر اموزشی هم واقعا تعجب کرده بودن
من اشک شوق تو چشام جمع شده بود و شرمنده خدا شدم
و با 13کیلو کاهش وزن به قزوین اومدم
بانو قویا ایمان دارم اگر انسانی چیزی را بخواهد تمام اسمان ها بسیج می شوند تا آن بنده به خواسته اش برسد
بانو چند نذر برای یافتن تو دارم...و دارم انجامشون میدم
اگر پیدات کردم که شکر الله
اگر پیدایت نکردم شکر الله
یا در این راه تنها از ونیا میرم
یا پیدات می کنم و یک دنیا خوشحال از دنیا با تو میرم
به قول الله بانوی خوبم: آیا یکی از دونیکی را انتظار دارید؟شهادت و یا پیروزی
بانو زندگی ما انسان ها به قول قران دارای یک گردنه مهم است
مهم عبور از ان گردنه است
مهم زلال شدن و پاک بودن و ماندن است
به هر حال من شاکرم ...همین که خداوند به من عشقی عنایت کرد که بخاطرش حاضرم بهترین و پاک ترین باشم کافیه
حال اگر بهت برسم یا نرسم باز اخرش خیر و پیروزیه بانو
از قزوین حقیقتا در انتهای هر نماز رو به تو سر تعظیم و احترام فرود میارم
دوستت دارم