در ضیافت فرشتگان
در ضیافت فرشتگان
در ضیافت فرشتگان
آدم !
ربود سیبی
از سفرۀ آسمان ،
" او " ! با عصمت و پاکی
- به کیفر این عصیان –
چرخ زنان ،
پرتاب شد
به چنبر این کرۀ خاکی .
آنگاه
زمین !
- گوی چرخان و آتشین –
در دگردیسی خود دفینه یی شد از :
سنگ و صخره و خاک ،
تجزیۀ مردار و فسیل ، گور گل و گیاه ،
گنجینۀ گهرهای قیمتی ، آبهای زلال و پاک .
و ....
مأمن و مدفن ناخواستۀ انسان
- این فرشتۀ افلاک - .
سقراط ، افلاطون ، ارسطو
خیل عظیم پیامبران ،
مولانا و حافظ ،
نیوتون و اینشتاین .
انبوه اینان
همه سرایندگان ادبار و اندوه مردمان :
فقر و ناخوشی و جهل
سلطۀ دژخیمان –
جنگ و کشتار و قتال ،
پیکرهای مثله شده و چاک چاک.
اینک :
آدم !
این سرشتۀ درد و غم
مولود آه و دم
سرآمد عقلا
خالق این همه " چیز" ها
آویز به آونگ خوف و رجا
غرقه در قلزم آزمون و خطا
بندی تقدیر و قضا
آیا !
سرانجام رها می شود
از عقوبت این گناه .
" فرزین عدنانی "