با زوزه یی
با زوزه یی
با زوزه یی
خواب شکن
هنوز هم پارس می کند .
پوزه اش
سر بالا به سمت تاریکی .
می تاراند
سموم چرت های نیمه شبی را
به تخته سنگ صبوری
که آویز است
به نخ باریکی .
-گزاری تحمل سوز ،
اعصاب شکن –
پروایی نیست !
گرتۀ برف
بر پهنۀ کوه " بهمن " است
و به وقت !
ناگهان !
نیرویی ویرانگر ،
تاب شکن .
" فرزین عدنانی "
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |