به لحظه ای که گذشت ..
به لحظه ای که گذشت ..
ای که رفته با خود دلی شکسته بردی
این چُنین به طوفان تنِ مرا سپردی
ای که مُهرِ باطل زدی به دفترِ من
بعدِ تو نیامد چه ها که بر سرِ من
بعدِ تو نیامد چه ها که بر سرِ من
ای خدای عالم چگونه باورم شد
آن که روزگاری پناه و یاورم شد
سایه اَش نماند همیشه بر سرِ من
زیرِ لب بخندد به مرگ و پرپرِ من
زیرِ لب بخندد به مرگ و پرپرِ من
--
به قصه که نه .. به دست باد .. به دست فراموشی سپرده شد خوبیها ..
و باور بی باورم هنوز باور ندارد شکستن و فرو ریختن را ..
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |