سلسله قتلهاي زنجيرهاي
سلسله قتلهاي زنجيرهاي
ديروز بعد از ظهر تا 8:45 شب، كلاس ارايشگري رفتم و عمل چندش برانگير اپيلاسيون و يكي دو عمل نسبتا چندش برانگيز را ياد گرفتم. آرايشگر هم از كارم خيلي خوشش آمد و گفت: «پيشم بمون كار كن!»(چون يكسري چيزها را قبلا از خالهام ياد گرفته بودم؛ ليكن هيچگاه سراغ اين شغل نخواهم رفت!) بعدش هم از ساعت 10 تا 12 رفتم دور و اطراف منزلمان اسكيت بازي كردم. بعد هم آمدم خانه دوش گرفتم و بعدش در اوج جنازگي، تا 2 شب، اوج هنرم را به خرج دادم و اين كميك* را طراحي كردم! (خلاصه قدر بدانيد)
+ سفارشات قتل پذيرفته ميشود! آدرس بدهيد؛ جنازه تحويل بگيريد...
*كميك: داستان مصور
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |