پشیمانی
پشیمانی
من نفس دنیا را بریدم.دیگر نمی تواند در مقابل من برخیزد.چشمان آبیش دیگر روشن نمیشود.رودهایش از حرکت بازایستاده اند و قلب طلاییش دیگر نمیتپد. نوای تک تک اجزایش خاموش گشته . و من آن کسی بودم که آن را به سیاه ترین عدم فرستادم. من نمیدانم از این که او را نابود کردم باید خوشحال باشم یا مغموم.من دوباره سرگشته شده ام.باید از نو دنیایی بیافرینم تا سرگشتگیم دوباره بر من آشکار نگردد.
دنیایی میافرینم به رنگ سیاه
با قلبی سرخ.
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |