دومین لحظات داشتنت بعد از هشتم عید
دومین لحظات داشتنت بعد از هشتم عید
دلم برات تنگ شده بود ، از صبح منتظر ساعت 5 بودم فقط ببینمت. تمام این چند روز فکرم فقط تو بود, چطور میتونم ازت دور شم چطور میخوام طاقت بیارم
چقد دوست داشتنی بودی امروز . با اینکه کنارت نشسته بودم اما تا وقتی که محکم بغلت نکرده بودم هنوز احساس دلتنگی میکردم. چقد خوبه بغلت واقعا آروم شدم, فقط و فقط تو بغل تو معنی آرامشو میفهمم.
چقد خوب بود وقتی سرت رو پاهام بود و با خیال راحت میتونستم به چشمات نگاه کنم. توی آرامش چشمای تو آروم میگیرم ...
روز خوبی بود. البته کمی هم خنده دار با اون موتور سوار و راضی کردن بابات
دلم واسه مزه لبات تنگ شده بود.
این روزا از یادم نمیره. کوتاهه اما از ته دل کنارت آرومم . دوست دارم
در ضمن به هر شرایطی میشه عادت کرد جز این وضعی که من دارم. قوی ترین زن هم باشی گاهی وقتا واقعا نیاز به یه مرد داری که کنارش احساس امنیت و آرامش کنی. کنارش شیطنت کنی. من مردشو دارم اما هیچوقت معنی امنیت و آرامشو و شیطنتو کنارش نفهمیدم هیچوقت نتونستم به این بی تفاوتی عادت کنم .
من کنار تو حتی یک درصد از خود واقعیم نیستم, اگه از انرژی و شیطنت و احساس درونم خبر داشتی به این تعجب میکردی که چطور با این صبر و حوصله با این وضع کنار میام. همش خودخوری میکنم و تو خودم میریزم به خاطر همین روز به روز از لحاظ وضعیت جسمانی ضعیف تر و حساس تر میشم.