217#
217#
نمیدونم چیش تورو یادم میندازه....
فرم لباش...
حالته چشاش...
خنده هاش...
حرف زدنش...
خودمم موندم...
ولی تورو یادم میندازه...
تورو..
خنده هامونو...
الاغ بازیامونو...
گند کاریامونو...
صمیمیتمونو...
پت و مت بازیمونو...
میدونی؟
دلم خیلی گرفته...
خیلی خیلی..
هنوزم یادت میوفتم...
حسم مثه همون روزه لعنتیه...
همون روزی که رفتی...
هنوزم رو دلم موند خیلی چیزا...
خیلی حرفا..
خیلی اشکا...
میدونی...
خیلی چیزا میدونی...
خیلی چیزا...
فقط میدونم دلم تنگه...
میدونم هنوز میرم شمارتو نیگا میکنم...
زار میزنم...
میدونی...
هنوز هر جا یه اسم مثه اسمت میشنوم...
تو گلوم بغض میشینه...
میدونی...
خیلی مسخره اس که با خنده های کسی یاد کسی بیوفتی و گریه کنی...
اما خیلی وخته که این درده لعنتی چن وخت یه بار قلبه لامصبم رو میسوزونه...
دلم برات تنگه...
خیلی تنگ...
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |