حیوون خونگی
حیوون خونگی
علاوه بر شربت بهار نارنج برای تمدد اعصاب یه حربه ی دیگه هم دارم...اونم دوتا موشه کوچولوه...موش که نه...همستر....باهاشون بازی که میکنم میخندم.همه چیزای بد از ذهنم پاک میشن.البته برای یه مدت.صداضون میزنم موچی موچان موچک چکان.آخه به حرف چ واکنش نشون میدن.میگن تا پنج سال دیگه هستن.زندن ایشالا.پیر نمیشن.اول برای خواهر زاده هام خریدم.اما رفتارشونو با موشا دیدم گفتم نکنه مثل پسر بچه ها باهاشون رفتار کنن موشای بیچاره رو عاش و لاش کنن....بهشون ندادمشون.علی رغم مخالفت مامانم و خواهرمو بابام بی خیاله همه نگهشون داشتم.براشون با دستای خودم یه آکواریوم بزرگ ساختم.بعدش دنبال یه آدم خوش قلب گشتم که بسپرمشون دستشون.ولی اونایی که پیدا میکردم خونه بچه ی کوچیک داشتن.میگفتن میزنه له میکنه اینارو.دیگه نشد.خودم نگه داشتم.ماشالا هی دارن چاق میشن.همه جور غذار خوبی بهشون میدم.پسته گردو تخمه جگر گوشت کلم کاهو کشمش خلال بادام....جاشونم بزرگه بهشونم میرسم امیدوارم رازی باشن ازم بخاطر اینکه تو خونه ی منن نه توی طبیعت.حتی بهش فک کردم که ببرم پای کوه یه سوراخ بزرگ درست کنم ولشون کنم اونجا که زنگی کنن تو طبیعت سوراخم لونشون بشه.ولی هرچی فک میکنم این همسترا خیلی بی دست و پان.سریعا کلاغ میخوره اینارو.تا شب دووم بیارن شب گربه میبره.ولی ازشون راضیم.آروم بی سر صدا بانمک خنگول بی درد سر.واسه اعصابم خوبن :-)
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |