بازگشت
بازگشت
برگشت....صد بار بهش گفتم نه...نمیخوام...میخوام تنها باشم....:-(
همش نازمو کشید.همش ازم عذر خواهی کرد...گفت که براش مهم نیست که ولش،کردم . با ک. دیگه ای بودم.ولی من میدونم که چقدر براش سخته.رفتارش عوض شده.اشتباهاشو فهمیده.امروز باهاش بیرون بودم.دیگه خیلی اذیتش کردم.آخرش نا امید شد خودشو زد.گفت من غلط کنم اگه یک بار دیگه سمتت بیام.دلم سوخت.روی فرمان ماشین مشت میکوبید.دستشو گرفتم.یکم طول کشید ولی به خودش مسلط شد....
:-(
من بهش خیانت نکردم.یک ماه بود که تموم کردیم و پسر دومیه اومد خواستگاریم.:-( کاش جوابشو نمیدادم.:-(
ازم پرسید پشیمونی ازینکه با اون بودی؟ گفتم مثل چی پشیمونم.گفت همین که پشیمونی کافیه.
ولی میترسم ازش.ینی بهم اعتماد میکنه؟؟؟ خودش گفت آره.مثل چشماش.:-(
دیدین چطوری با یه حرکت اشتباه کل حیثیتمو بر باد دادم.مادرش سرطان داره.میگن آخرای کارشه.شده آشپز خونه.بیشتر از همیشه بهم احتیاج داره.ینی بهش برگردم؟؟؟ینی ازم کینه نداره؟؟؟