مثل...
مثل...
بسم الله مهربون...
+مثل وقتی که با اعتماد به نفس تمام کتابتو باز میکنی که مثلا "دوره" کنی اما میبینی تمام قید هارو قاطی کردی...
+مثل وقتی که دوست داری از این همه خستگی، نگرانی و کمبود وقت بشینی دونه دونه موهاتو دراری...
+مثل وقتی که دوست داری کتابتو بکوبی به در و دیوار...
+مثل وقتی که وسط درس داداشت واست آب میوه میاره بعد یهویی گردنتو میگره ، هرچی میگی درس دارم اما بدتر شوخیش میگره...توهم میخوای بزنیش اما اوشون 2 متر و شما نیم متر ! درنتیجه دستت نمیرسه بدتر حرصت میگیره...
+مثل وقتی که دوست داری چندتا قرص خواب بخوری و برای چند روز بخوابی...
+مثل وقتی که خودت میخوای چتری هاتو کوتاه کنی اما هردفعه کج میشه ! هی از بالاتر کوتاه میکنی و در نهایت تو میمونی و یه چتریه یه سانتی :| که تازه بازم کجه...
+مثل این همه بدبختی...
اگه مردم حلال کنید...
+کامنتای پست قبلی بعدا تایید میشن :)
ممنون که میخونید...شرمنده که نمیرسم پست هاتون رو بخونم !!!
+التماس دعا...
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |