این روزای سخت...
این روزای سخت...
بسم الله مهربون...
چقد این روزا سخت میگذرن و من چقد نگرانم...
مطمئنم دارم بدترین روزای زندگیمو میگذرونم . هیچ وقت این همه آشفته و نگران نبودم . تک تک لحظه هام با نگرانی و دلواپسی سپری میشن...واقعا آرامش ندارم :|
زمان هم که داره با سرعت نور میگذره ! من از صبح تا شب واقعا از وقتم کامل و مفید استفاده میکنم و سعی میکنم وقت تلفی نداشته باشم ولی بازم به برنامه هام نمیرسم :(
کاش شبانه روز به جای 24 ساعت 48 ساعت بود . اونوقت من میرسیدم با خیال راحت تمام برنامه هامو اجرا کنم...
میدونم بالاخره میگذره ، میدونم بالاخره تموم میشه ولی تهش مهمه...تهش چی میشه؟!
میگن به تهش فک نکن و در حال جاری باش...آخه مگه میشه؟!
من وقتایی که چشمامو میبندم تا استراحت کنم یا بخوابم ، وقتایی که غذا میخورم، میوه میخورم یا حتی وقتی که جلوی آیینه م و مسواک میزنم ذهنم پر میکشه سمت آینده...
دختری هم نیستم که از هدفایی که انتخاب میکنم بگذرم ! محاله سقف آرزوهامو بیام پایین...از همین ویژگی خودم میترسم...خدایا خودت کمک کن...بدبرزخیه :|
+شدیدا التماس دعا...
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |