سالن اصلی :)
سالن اصلی :)
بسم الله مهربون...
دیشب که تا دیروقت بیدار بودم و خوابم نمیبرد.معدم درد میکرد :( رفتم اتاق داداشم شهرزاد میدید...اومدم پتو و بالشتمو بردم و منم فیلم دیدم ! جریان این فیلم رو که دقیق نمیدونم ولی فک کنم قشنگ باشه.تیکه تیکه دیدمش.اونم وقتایی که اتاق داداشم بودم :/
صبح هم انقد حالم بد بود که نتونستم صبحانه بخورم ! وقتی رفتم حوزه و دوستامو دیدم کلا شوکه شدم :)
یه نگاه به سر و وضع خودم انداختم مقنعه مشکی ، مانتو سبز چمنی ، کفش صورتی با یه جامدادی که شکل میمونه و قهوه ایه :| اصن انقد تناسب داشت که خودمم مونده بودم ! بعد دوستام رنگ لاک هاشونو با گوشواره هاشون ست کرده بودن :/ اینا واقعا چه جوری وقت میکنن؟! خوش به حالشون !
بعد بسیار جالبن دوستانی که با کیف مهمونی و کفش تق تقی میان آزمون :) بعد واسه ما ژستم میگیرن :) واقعا آفرین به این همه روحیه و انرژی ! من که هیچ وقت کفش پاشنه دار نمیخرم ! اصن دوست ندارم...فقط کفش های دخملونه و عروسکی و راحت ! کیفم نمیبرم فقط جامدادی ! آخه چه نیازی هست خوب؟!
امروز بچه های ترازبالا رو جدا کرده بودن قرار بود توی یه کلاس جدا امتحان بدیم.هم به خاطر اینکه جلوی تقلب بچه های ضعیف گرفته بشه همم اینکه بچه های تراز پایین معمولا سرجلسه حرف میزنن و بقیه اذیت میشن...ولی من قبول نکردم ! معتقدم ادم باید در هر شرایطی قرار بگیره....خیلی بده که به شرایط ایده آل عادت کنی ! پاسخ برگمو که از پشتیبانم گرفتم بهش گفتم من همون سالن اصلی میشینم اونم قبول کرد....یه لیستی هست وسط ازمون همیشه امضا میکنیم برای اینکه که تایید کنیم غائب نبودیم چون بعضیا بعدا میرن میگن غایب بودن و دوباره دفترچه میگیرن....آقای م ورقه رو گذاشت روی میز تا امضا کنم ولی اسم من نبود :/
من: ببخشید اسم من نیست
اون: اسمت چیه؟!
من: ***** *******
اون:بقیه ی آزمون حل کن من برسی میکنم...
وسط آزمون با یه غضب وحشتناک اومد :|
اون: من آخرش نفهمیدم تو میانگینت چنده...وسایلتو جمع کن برو اونیکی کلاس...اسمت توی اونیکی لیسته...
من:اگه اجازه بدین همینجا بمونم
اون:نمیشه
من:با پشتیبانم هماهنگ کردم
اون:اصن هرجایی دوست داری بشینی بشین ! همیشه ساز مخالف میزنی !
خندم گرفته بود ولی اون لحظه نخندیدم...با حرص اسمم رو زیر لیست اضافه کرد و رفت و منم بعدش در آرامش کامل کلی خندیدم :) منظورش جلسات مشاوره بود :) بنده خدا جدی جدی و راس راسکی داشت حرص میخورد :))))
آخر آزمونم اینو آورد بهم داد :)
آلبومه نفراته برتره...عکس منم هست...اسم خیلی از بچه هایی رو که قبلا وب های مختلف دیده بودم الانم دیدم و فهمیدم هم استانی هستیم....هلو دوستان :) هاو ار یو ؟! آیم فاین تنک یو :))))
+یه وبلاگی یه بنده خدایی یه کامنتی نوشته بود بقیه اصن کشتنش ! درحالی که واقعا حق با اون بود نه مدیر وبلاگ و دوستاش...اما برای اینکه یه وقت دوستشون ناراحت نشه یا خدایی نکرده بقیه هم همون حرفایی رو که به اون بنده خدا میزدن به اینم بزنن ، از دوستشون طرفداری کرده بودن و کلی حرفای واقعا تاسف آور زده بودن :|
فک کنم سکوت کنم بهتر باشه....دیدن اسم و کامنتای خیلی از دوستان هم شوکم کرد:((((
امیدوارم برسه روزی که بتونیم بدون ترس و واهمه و بدون این همه توجه به خوشایند دیگران حرف دلمونو بزنیم...
+قسمت اسم استان رو یه ورقه گذاشتم که مشخص نباشه...دی:
+بهترین درس امروز ریاضی بود که من مطمئنم 100 میزنم....بدترینشم زیست که مطمئنم نزدیکای 40 میشه...بزرگترین اشتباه زندگی من تغییر رشته بود....
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |