آغاز فصل سیب زمینی
آغاز فصل سیب زمینی
خیلی ناغافل شروع میشود. یهو میبینی الف تا ی وجودت را تسخیر کرده و در کرختیش غرق شدی! و تو نه تنها با ریشه دواندنش در وجودت مقاومت نمی کنی بلکه دل به دلش میدهی و پا به پایش همراه میشوی! مانند فردی مسخ شده . سبک میشوی و رها از خودت . اینجاست که زندگی هم رنگ میگیرد و هم رنگ میبازد. دیگر نه دلت برای کسی میتپد و نه عشق های گذشته میتوانند دلت را بلرزانند. حتی خاطراتشان هم نه برایت شیرین است و نه تلخ. وقتی دفتر خاطراتت را میخوانی گویی داستانی میخوانی از تاریخ، از دوره ساسانی یا شاید اشکانی. همینقدر دور به نظر میرسد انگار که داری خاطرات یک مومیایی را دوره میکنی. دو سال بیشتر است در فصل سیب زمینی ام. تجربه زیباییست. بزرگ شدنی عجیب در خود دارد. مثل این میماند که شب بخوابی و صبح بیدار شوی و ببینی 1000سال گذشته و تو چقدر صبورتر شدی. بزرگ شدی....
کربن: اپیزود پنجم رادیو روغن حبه انگور را خیلی دوست میدارم ...
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |