اردوی قم و جمکران :(
اردوی قم و جمکران :(
از اردوی قم و جمکران و دیدارحضرت امام خامنه ای برگشتم.
به معنای واقعی خسته کننده ترین اردویی بود که رفتم. دیگه بمیرم هم به همچین سفری نمیرم.
البته خب تو این سفرفهمیدم چقدر پدرمادر ناراحت میشن وقتی که همه کاری که میتونن رو برات انجام میدن بدون منت، و ما بخاطر ی کاری که نمیخواستن یا به هردلیلی نتونستن برامون انجام بدن، ما همه خوبی هاشون رو فراموش میکنیم.
اجساس میکنیم هرخوبی که میکنن وظیفشونه اما نباید کوچکترین کاری خلاف میل ما انجام بدن.
دقیقا شبیه نقشی که من تو این سفر، درمقابل این سیزده تا دانشجو داشتم.
وقتی هرکاری کردم که بهشون خوش بگذره، ولی وقتی ازم خواستن ببرمشون زیارت شاه عبدالعظیم چون دیروقت بود و خودم خسته بودم راننده هم خسته بود، نبردیمشون. اونا همه خوبی های دیگه رو فراموش کردن و گفتن که سفرخوب نبود.!!!!
ما مسئول خوبی نبودیم.
البته خب منم اولین بار بود که به عنوان مسئول به همچین سفری میرفتم! ی کم و کاستی هایی داشتم.
ک ان شاءالله تو سفرهای بعدی جبرانش میکنم.
ولی خب... از درسهایی که تو سفرتهران داشتم استفاده کردم و نسبت به تهران خیلی بهتر بودم.
و... از همه مهتر خوبی که سفرداشت ی مدت از حرف های خونه دور بودم.
وقتی اومدم متوجه شدم ننه آقام باز رفته سروصدا و دعوا راه انداخته و مامانم رو دعوا کرده که چرا منو مجبور نمیکنم با هرگزینه ای که اونا پیشنهاد میدن ازدواج کنم.
دقیقش رو نمیدونم، چون مامانم برای اینکه من ناراحت نشم نگفت.
ی مقدار از زندگیم دور شدم، از تصمیماتم.
الان که ی روحیه جدید گرفتم باید شروع کنم پله پله به اهدافم برسم :)
ازجمله:
× شناخت واقعی دین.
× خواندن برای ارشد.