بازهم دغدغه های دین.
بازهم دغدغه های دین.
یکی از دوستام برام ی وویس و ی کتابی فرستاد، گفت که بهم کمک میکنه به جواب سوال هام برسم.
به نظرم عالیه.
هرچندکه من هنوز اول کتاب و وویس ها هستم.
و تا اینجا فقط سوالها رو مطرح میکنه که بعدا اثباتشون کنه.
خیلی هاش دقیقا سوال منه.
مثلا ی جاش میگفت آدما میگن که خدا هرکسی رو ی جوری خلق کرده، با استعدادهای متفاوت و شرایط زندگی متفاوت. اینطوری صفت عدالت میره زیرسوال.
یا اینکه خدا انسان ها رو توی دردورنج آفریده و با این صفت رحمانیت خدا میره زیرسوال.
و وقتی صفات خدا رفت زیرسوال، خود وجود خدا میره زیرسوال.
گفت که دین رو اشتباه به ما آموزش دادن، دینی که با احکام شروع بشه هیچ فایده نداره.
باید اول ضرورت دین رو برای ما مشخص میکردن، که تو ما علاقه و نیاز به دین ایجاد بشه بعد برن سراغ احکام.
مثلا میگفت که ممکنه زندگی شما به ی حبه قند وابسته باشه، و اگه تا یکساعت دیگه قند رو نخورید میمیرید.
اما شما نمیدونید، شما از نیازتون خبرندارید.
میدونید حالتون بده، اما نمیدونید نیازتون چیه، اینطور اگه ی کوه قندهم باشه اونجا شما ازش استفاده نمیکنید.
دقیقا شبیه دین، وقتی ما تو وجودمون نیاز به دین رو احساس نمیکنیم، خب ازش استفاده نمیکنیم.
و وقتی هم با احکام پیچیده روبرو میشیم ازش دورمیشیم.
مثلا ما ی استادی داشتیم اومد احکام نماز رو به ماگفت.
اینقدر احکامش پیچیده و زیاد بود. من تا ی مدت وسواس داشتم وقتی میخواستم وضو بگیرم باید ده بار وضو میگرفتم. بازهم میگفتم نکنه ی جاییش اشتباه کردم متوجه نشدم.
نکنه ی قطره آب وضو برگشته باشه، نکنه ی جایی از صورتم آب نرسیده باشه و ...
وقتی نماز میخوندم ی مگس می نشست روم، جرات نمیکردم تکون بخورم که نماز باطل میشه و ...
دوستان بعدا لینک وویس ها رو میزارم اینجاکه شماهم استفاده کنید.
تو این وویس ی آیه قران میخوند که گفته بود اگه شما عبادت کنید اما بدون ریشه باشه، اصلا به هیچ دردی نمیخوره.
خوشحالم که این نیاز رو تو خودم دیدم که برم دنبال اینکه دین واقعی رو بشناسم.
اینکه یک نفر هست که راهنماییم کنه که دین واقعی رو بشناسم.
و امیدوارم ی روز دین واقعی رو بشناسم.
و اگه نمازی خوندم از ته دلم باشه.
یادمه سال اول دبیرستان بودم، به مشاور مدرسمون گفتم که من نمیدونم چرا باید نماز بخونم و اصلا دوست ندارم نماز بخونم.
بجای اینکه منو راهنمایی کنه دین واقعی رو بشناسم و ...
منو سرزنش کرد که حتی چرا حرفش رو میزنم.
شدیدا به یک نفرحسودیم میشه، اون دختر دقیقا شرایطی رو داره که من آرزوشو دارم، و اون شرایط رو بدون زحمت و دردسر به دست آورده. و وقتی اونو میبینم تا ی مدت اعصابم خورده.
دیشب شدیدا جو گرفته بودم که باید درس بخونم و رتبه تک رقمی ارشد بشم.
کندذهن که نیستم، چرا فقط فکرمیکنم این موفقیت ها برای مردمه و برام دست نیافتنیه.
تصمیم گرفتم واقعا درس بخونم.
برنامه ریزی کردم اگه از همین امروز شروع کنم و هرماه ی درس رو کامل بخونم تا سال دیگه میرسم همه درسها رو بخونم.:)
خدایا تنبلی های منو از من بگیر. ممنون.
راستی خاستگار تلفن عمومیه نیومدن.
برام باورش سخت بود که اینطور آدم های بی شعوری هم هستن تو دنیا.
که با احساس ی دختر اینطور بازی کنن.
اینطور ی خانواده رو به بازی بگیره.
دوست ندارم نفرین کنم. اما خداجون هرکسی که اینقدر بیکاره که بشینه فکرکنه ی خانواده رو چطور مسخره کنه و بازیجه قرار بده، اینقدر با مشکلات خودش مشغولش کن که دیگه به زندگی دیگران کاری نداشته باشه.
آمین.
به نظرم عالیه.
هرچندکه من هنوز اول کتاب و وویس ها هستم.
و تا اینجا فقط سوالها رو مطرح میکنه که بعدا اثباتشون کنه.
خیلی هاش دقیقا سوال منه.
مثلا ی جاش میگفت آدما میگن که خدا هرکسی رو ی جوری خلق کرده، با استعدادهای متفاوت و شرایط زندگی متفاوت. اینطوری صفت عدالت میره زیرسوال.
یا اینکه خدا انسان ها رو توی دردورنج آفریده و با این صفت رحمانیت خدا میره زیرسوال.
و وقتی صفات خدا رفت زیرسوال، خود وجود خدا میره زیرسوال.
گفت که دین رو اشتباه به ما آموزش دادن، دینی که با احکام شروع بشه هیچ فایده نداره.
باید اول ضرورت دین رو برای ما مشخص میکردن، که تو ما علاقه و نیاز به دین ایجاد بشه بعد برن سراغ احکام.
مثلا میگفت که ممکنه زندگی شما به ی حبه قند وابسته باشه، و اگه تا یکساعت دیگه قند رو نخورید میمیرید.
اما شما نمیدونید، شما از نیازتون خبرندارید.
میدونید حالتون بده، اما نمیدونید نیازتون چیه، اینطور اگه ی کوه قندهم باشه اونجا شما ازش استفاده نمیکنید.
دقیقا شبیه دین، وقتی ما تو وجودمون نیاز به دین رو احساس نمیکنیم، خب ازش استفاده نمیکنیم.
و وقتی هم با احکام پیچیده روبرو میشیم ازش دورمیشیم.
مثلا ما ی استادی داشتیم اومد احکام نماز رو به ماگفت.
اینقدر احکامش پیچیده و زیاد بود. من تا ی مدت وسواس داشتم وقتی میخواستم وضو بگیرم باید ده بار وضو میگرفتم. بازهم میگفتم نکنه ی جاییش اشتباه کردم متوجه نشدم.
نکنه ی قطره آب وضو برگشته باشه، نکنه ی جایی از صورتم آب نرسیده باشه و ...
وقتی نماز میخوندم ی مگس می نشست روم، جرات نمیکردم تکون بخورم که نماز باطل میشه و ...
دوستان بعدا لینک وویس ها رو میزارم اینجاکه شماهم استفاده کنید.
تو این وویس ی آیه قران میخوند که گفته بود اگه شما عبادت کنید اما بدون ریشه باشه، اصلا به هیچ دردی نمیخوره.
خوشحالم که این نیاز رو تو خودم دیدم که برم دنبال اینکه دین واقعی رو بشناسم.
اینکه یک نفر هست که راهنماییم کنه که دین واقعی رو بشناسم.
و امیدوارم ی روز دین واقعی رو بشناسم.
و اگه نمازی خوندم از ته دلم باشه.
یادمه سال اول دبیرستان بودم، به مشاور مدرسمون گفتم که من نمیدونم چرا باید نماز بخونم و اصلا دوست ندارم نماز بخونم.
بجای اینکه منو راهنمایی کنه دین واقعی رو بشناسم و ...
منو سرزنش کرد که حتی چرا حرفش رو میزنم.
شدیدا به یک نفرحسودیم میشه، اون دختر دقیقا شرایطی رو داره که من آرزوشو دارم، و اون شرایط رو بدون زحمت و دردسر به دست آورده. و وقتی اونو میبینم تا ی مدت اعصابم خورده.
دیشب شدیدا جو گرفته بودم که باید درس بخونم و رتبه تک رقمی ارشد بشم.
کندذهن که نیستم، چرا فقط فکرمیکنم این موفقیت ها برای مردمه و برام دست نیافتنیه.
تصمیم گرفتم واقعا درس بخونم.
برنامه ریزی کردم اگه از همین امروز شروع کنم و هرماه ی درس رو کامل بخونم تا سال دیگه میرسم همه درسها رو بخونم.:)
خدایا تنبلی های منو از من بگیر. ممنون.
راستی خاستگار تلفن عمومیه نیومدن.
برام باورش سخت بود که اینطور آدم های بی شعوری هم هستن تو دنیا.
که با احساس ی دختر اینطور بازی کنن.
اینطور ی خانواده رو به بازی بگیره.
دوست ندارم نفرین کنم. اما خداجون هرکسی که اینقدر بیکاره که بشینه فکرکنه ی خانواده رو چطور مسخره کنه و بازیجه قرار بده، اینقدر با مشکلات خودش مشغولش کن که دیگه به زندگی دیگران کاری نداشته باشه.
آمین.
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |