آقاصادق بی شعور
آقاصادق بی شعور
امروز از مشاوره دانشگاه بهم زنگ زدن که برم اونجا!
باز آقاصادق احمممممق تشریف آورده بودن.
این پسره واقعا خُله.
هرچی بهش میگم من نمیخوام تورو میگه تو داری دروغ میگی! دیوونه هست منم رو دیوونه کرده.
احمقه!دختر ایده آلش رو الکی توی من ساخته!
بهش میگه مشاور که برو خاستگاری، برو ی جا دیگه ازدواج کن! میگه من چطور با ذهنی که عاشق این دختره بره خاستگاری یکی دیگه.
اگه من برم خاستگاری یکی دیگه و به این فکرکنم یا اینکه اورو با این دختره مقایسه کنم بهش خیانت میشه!!!
خیــــــــــلی پاستوریزه هست×
احتمالا تا الان شکست عشقی نخورده.
ی ذره مرد نیست، ی ذره محکم نیست.
اون چیزی که فهمیدم ازش این اگه باهاش ازدواج میکردم محال ممکن بود که بهم خیانت کنه!
اما چه فایده که لجبازه!
اصلا تفکراتش مث من نست.هرچی بیشتر این موجود رو میشناسم بیشتر ازش متنفر میشم!
من برای کاراموزی دانشگاهم ی بار رفته بودم مشاوره ازدواج! یعنی یک واحد درسیمون بود.
مامان من به صادق گفته بود که دخترم یکبار دیگه هم اومده اینجا برای کاراموزی.
حالا صادق میگفت من فکرکردم که نامزد داشته قبلا. با یکی دیگه اومده اونجا!!! (بدبینه)
میگفت که ت یکی تو زندگیت هست که نمیتونی منو قبول کنی!!! (بی اعتماده)
مشاوره میگفت تو چرا میری خونه مادربزرگش و اینا.
میگه خب اونا بزرگترشن، اونا دوتا پیرهن از اون بیشتر پاره کردن بیشتر میفهن!! (قدیمی فکره! تعصبات الکی داره)
بهش گفتم ببین اگه نمیتونی منو فراموش کنی برو خودت رو بکش!
دیگه روم نمیشه از کنارمشاوره دانشگاهمون رَد بشم. این پسره قشنگ آبروی منو بره.
کصصصصصصصافط.