اخلاق کوی گلستان2
اخلاق کوی گلستان2
سلام
همکاری می گفت کلاس اول داشتم می خواستم املا بگم همه آماده شده بودند ناگهان دانش آموزی که از بچه های گل کوچه ی گلستان بود دادزد: یک کم وایستا!
با تعجب نگاهش کردم، هم دفترش رو میز بود و هم مداد تو دستش ! گفتم: دنبال چی هستی ؟ بدون این که به حرف من توجهی کنه نوار باریک سبزی رو از کیفش درآورد و به دور مچش چند دور پیچاند و بلند گفت: اگه اینو که بابام از کربلا آورده به دستم ببندم حتما بیست میام.
...و بیست هم گرفت.
بدرود
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |