ترک دنیای بی خیالی
ترک دنیای بی خیالی
دلم میخواد بنویسم اما نمیتونم.
این روزایی روز ای جدید و نابین اما وحشت دارم حتی بهش فکر کنم.
نمیدونم چرا خوشحال نیستم.
اصلا خوشحال نیستم از رفتن از این خونه.
از مسئولیت نمیترسم.حس اینکه تنها میشم و از یاد میرم دیوونم میکنه.
از اینکه با آقای میم تنها بشم . از اینکه دیگه واقعا با هم زندگی کنیم.
یکم برام تکیه کردن سخته.
فقط دعا دعا میکنم دیگه هیچوقت همدیگرونرنجونیم.
دیشب اولین شبی بود که در کنار هم خونمونو تمیز کردیم.
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |