دهم خرداد،میلاد عشق همییییییییشگیم
دهم خرداد،میلاد عشق همییییییییشگیم
امروز بابا سرحال نبود.
هر پیشنهادى رو رد مى کرد و هى کانال عوض مى کرد و بى حوصلگى از چشماش میبارید.
یه پیشنهاد وسوسه کننده به ذهنم رسید که مطمئن بودم بابا هم نمیتونه مقاومت کنه.
ماهیگیرى!:)
یجور کودکانه اى ذوق کرد که دلم میخواست بغلش کنم.اما اونقدر بى مقدمه،روم نشد!
جاتون خالى،رفتیم روستاى بابابزرگ مرحومم.هوا مححححشر بود.نشستیم تو سایه و قلاب انداختیم تو رودخونه.
بابام یه ماهى سفید نسبتا بزرگ گرفت.اونجا تونستم جیغ بزنم و بپرم بغلش کنم:)خییییلى کیف داد!
مامانم اجازه نمیده تو خونه ماهى پاک کنیم،میگه آشپزخونه رو به گند میکشین!خودشم بلد نیست:))))
واسه همین کنار رودخونه ماهى رو پاک کردم و اومدیم خونه.من همه ش بچه ماهى گرفتم و دلم نیومد حرومشون کنم و باز مینداختمشون تو آب.
ماهى رو حساااابى سرخش کردیم و جاتون خالى،وااااااقعا لذیذ بود:)
امروز تولد عششششششق همیییییشگیمه!!!!!(داداشم)
اما خب،مراسم نداریم و شب،هرکس فقط هدیه اش رو میده
فداى قددددددددش بشم من