16 خرداد
16 خرداد
توقع داشتم برای آدم هایی که بعد از 52 سال والیبال مان را برده اند المپیک، پاداشی بیشتر از 10 میلیون تومان در نظر گرفته شود. واقعا تا کی می خواهیم همه ی پول هایمان را به پای فوتبال بریزیم و بی نتیجه بهش امید ببندیم؟
ضمیمه 1 : کاملا مطمئن بودم که دلم نمی خواهد فیلم ابد و یک روز را ببینم. یعنی مثلا اگر کسی می خواست این فیلم را ببیند و مرا هم دعوت می کرد مشکلی نداشتم ولی اینکه خودم بروم سینما به خاطر این فیلم، اصلا برایم ممکن نبود. بعد نمی دانم چرا امروز ظهر یکهو احساس کردم اگر این فیلم برداشته شود و من ندیده باشمش خیلی ناراحت می شوم. برای همین یکی از آن تصمیم های "یهویی" ام - که در اینجا بهش اشاره کرده بودم - گرفتم و از آن جایی که معمولا کسی حاضر نیست به هنگام تصمیم های یهویی آدم را همراهی کند، خودم تنهایی رفتم سینما.
و الان حسّ بعد از دیدن یک فیلم خوب را دارم! :)
ضمیمه 2 : نوید محمدزاده در این فیلم عااااالی بازی می کند. یعنی انننننننننقدر خوب که بعدش این شکلی بودم که، تو تا حالا کجا قایم شده بودی که هیچ کس استعدادت را کشف نکرده بود!
ضمیمه 3 : کتاب خنکای سپیده دم سفر را تمام کردم، معمولی بود کاملا. کتاب چهل سالگی خیلی بهتر بود.
فقط یک قسمت از این کتاب را خیلی دوست داشتم، وقتی روز آزادی زیور فرا رسیده و می خواهد کم کم سلولش توی زندان را ترک کند ...
یک لحظه فکر کرد انگار خواب می دیده، خوابی به درازای یک عمر. زیور دیگر آن دختر هفده ساله ای نبود که به زندان آمده بود. زیور زنی بود چندین ساله، زنی با خاطرات یک فا*حشه، یک دزد، یک قاچاقچی، یک قوّا*د و چندین عاشق. زیور خیلی بزرگ شده بود.
واقعا این پاراگراف را دوست داشتم.
ضمیمه 4 : "تعبیری است ایرونیک با تجلی غیر ملموس از دفورماسیون هنر ناب به کاربری روزمره."
می خواستم زیر مقاله اش نظر بگذارم "چرا فکر می کنیم هرچقدر کلمات قلنبه سلنبه ی بیشتری به کار ببریم درک و فهم مان از هنر بیشتر است؟"
ضمیمه 5 : کتاب هفته، سلوک نوشته ی محمود دولت آبادی.
ضمیمه 1 : کاملا مطمئن بودم که دلم نمی خواهد فیلم ابد و یک روز را ببینم. یعنی مثلا اگر کسی می خواست این فیلم را ببیند و مرا هم دعوت می کرد مشکلی نداشتم ولی اینکه خودم بروم سینما به خاطر این فیلم، اصلا برایم ممکن نبود. بعد نمی دانم چرا امروز ظهر یکهو احساس کردم اگر این فیلم برداشته شود و من ندیده باشمش خیلی ناراحت می شوم. برای همین یکی از آن تصمیم های "یهویی" ام - که در اینجا بهش اشاره کرده بودم - گرفتم و از آن جایی که معمولا کسی حاضر نیست به هنگام تصمیم های یهویی آدم را همراهی کند، خودم تنهایی رفتم سینما.
و الان حسّ بعد از دیدن یک فیلم خوب را دارم! :)
ضمیمه 2 : نوید محمدزاده در این فیلم عااااالی بازی می کند. یعنی انننننننننقدر خوب که بعدش این شکلی بودم که، تو تا حالا کجا قایم شده بودی که هیچ کس استعدادت را کشف نکرده بود!
ضمیمه 3 : کتاب خنکای سپیده دم سفر را تمام کردم، معمولی بود کاملا. کتاب چهل سالگی خیلی بهتر بود.
فقط یک قسمت از این کتاب را خیلی دوست داشتم، وقتی روز آزادی زیور فرا رسیده و می خواهد کم کم سلولش توی زندان را ترک کند ...
یک لحظه فکر کرد انگار خواب می دیده، خوابی به درازای یک عمر. زیور دیگر آن دختر هفده ساله ای نبود که به زندان آمده بود. زیور زنی بود چندین ساله، زنی با خاطرات یک فا*حشه، یک دزد، یک قاچاقچی، یک قوّا*د و چندین عاشق. زیور خیلی بزرگ شده بود.
واقعا این پاراگراف را دوست داشتم.
ضمیمه 4 : "تعبیری است ایرونیک با تجلی غیر ملموس از دفورماسیون هنر ناب به کاربری روزمره."
می خواستم زیر مقاله اش نظر بگذارم "چرا فکر می کنیم هرچقدر کلمات قلنبه سلنبه ی بیشتری به کار ببریم درک و فهم مان از هنر بیشتر است؟"
ضمیمه 5 : کتاب هفته، سلوک نوشته ی محمود دولت آبادی.
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |