اول خرداد
اول خرداد
خاطره چیز مزخرفی است به گمان من - خاطرات مسئله دار را می گویم.
خوب بود اگر می شد تمام خاطرات مسئله داری که از آدم در ذهن دیگران مانده را شیفت دیلیت کرد بدون اینکه امکان بازیابی دوباره شان وجود داشته باشد. یا مثلا اسیدی چیزی ریخت روی کله ی آدم ها به گونه ای که تمام خاطرات قدیمی مشکل دار از بین بروند.
بدی خاطرات مسئله دار این است که به هیچ عنوان فراموش نمی شوند. آنقدر در ذهن دیگران می مانند که من - که می شوم نوه ی همسایه ی خانه ی قدیمی پدری ات - با 23 سال سن، بالغ بر 46 بار تا حالا این خاطره را شنیده ام که مادر تو تا پانزده سالگی ات هر بار به خانه ی کسی می رفتید موقع بیرون آمدن جلوی همه و با صدای بلند می پرسیده "علی آقا دستشویی تون رو رفتین؟"!
حالا حدود چهل سال از زمان این خاطره گذشته، مادربزرگ من دیگر همسایه ی شما نیست، تو نماینده ی مجلس شده ای و مادرت سال هاست فوت کرده. ولی این خاطره همچنان در خانواده ی ما تعریف می شود!
همین است که می گویم خاطراتِ مسئله دار، بد هستند!
ضمیمه 1 : یکی از دکترهای دوست بابا یک خروار گل آورده بود که جلوی در ورودی بیمارستان بکارند. بابا می گفت یک گل خیلی خیلی خوشگل که نمی دانیم اسمش چیست کاشته اند، دوستش هم چون دیده بود بابا خیلی خوشش آمده چند تا از دانه ی آن گل بهمان داد که خودمان بکاریم.
نزدیک یک ماه است دانه ها را کاشته ام توی گلدان، از تمام آن 15 عدد دانه فقط یکی شان امروز جوانه زد و من چون تا حالا در ناامیدی مطلق به سر می بردم، الان از دیدن تنها جوانه ی گل مزبور در پوست خودم نمی گنجم! داشتم توی اینترنت دنبال روش های نگهداری و تکثیرش می گشتم، بعد متوجه شدم که این گل بسیار سمی است در حدی که تاکید شده بود به هیچ وجه در محل عبور و مرور کودکان این گیاه را نکارید!
الان سوال من این است که برای چی دوست بابا یک گل سمی جلوی در ورودی بیمارستان کاشته بود! :|
ضمیمه 2 : It's like the clock is always racing
ضمیمه 3 : دلم یک حرکت ژانگولر می خواهد.
ضمیمه 4 :
آنچه گفتند و سرودند، تو آنی
خود تو جان جهانی
گر نهانی و عیانی
تو همانی که همه عمر به دنبال خودت نعره زنانی
مولانا
خوب بود اگر می شد تمام خاطرات مسئله داری که از آدم در ذهن دیگران مانده را شیفت دیلیت کرد بدون اینکه امکان بازیابی دوباره شان وجود داشته باشد. یا مثلا اسیدی چیزی ریخت روی کله ی آدم ها به گونه ای که تمام خاطرات قدیمی مشکل دار از بین بروند.
بدی خاطرات مسئله دار این است که به هیچ عنوان فراموش نمی شوند. آنقدر در ذهن دیگران می مانند که من - که می شوم نوه ی همسایه ی خانه ی قدیمی پدری ات - با 23 سال سن، بالغ بر 46 بار تا حالا این خاطره را شنیده ام که مادر تو تا پانزده سالگی ات هر بار به خانه ی کسی می رفتید موقع بیرون آمدن جلوی همه و با صدای بلند می پرسیده "علی آقا دستشویی تون رو رفتین؟"!
حالا حدود چهل سال از زمان این خاطره گذشته، مادربزرگ من دیگر همسایه ی شما نیست، تو نماینده ی مجلس شده ای و مادرت سال هاست فوت کرده. ولی این خاطره همچنان در خانواده ی ما تعریف می شود!
همین است که می گویم خاطراتِ مسئله دار، بد هستند!
ضمیمه 1 : یکی از دکترهای دوست بابا یک خروار گل آورده بود که جلوی در ورودی بیمارستان بکارند. بابا می گفت یک گل خیلی خیلی خوشگل که نمی دانیم اسمش چیست کاشته اند، دوستش هم چون دیده بود بابا خیلی خوشش آمده چند تا از دانه ی آن گل بهمان داد که خودمان بکاریم.
نزدیک یک ماه است دانه ها را کاشته ام توی گلدان، از تمام آن 15 عدد دانه فقط یکی شان امروز جوانه زد و من چون تا حالا در ناامیدی مطلق به سر می بردم، الان از دیدن تنها جوانه ی گل مزبور در پوست خودم نمی گنجم! داشتم توی اینترنت دنبال روش های نگهداری و تکثیرش می گشتم، بعد متوجه شدم که این گل بسیار سمی است در حدی که تاکید شده بود به هیچ وجه در محل عبور و مرور کودکان این گیاه را نکارید!
الان سوال من این است که برای چی دوست بابا یک گل سمی جلوی در ورودی بیمارستان کاشته بود! :|
ضمیمه 2 : It's like the clock is always racing
ضمیمه 3 : دلم یک حرکت ژانگولر می خواهد.
ضمیمه 4 :
آنچه گفتند و سرودند، تو آنی
خود تو جان جهانی
گر نهانی و عیانی
تو همانی که همه عمر به دنبال خودت نعره زنانی
مولانا
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |