مسافر
مسافر
ناصر پسر بچه ی شر و زبر و زرنگ ملایری ست که شیطنت از سر و رویش میبارد و با این همه فقط خدا میداند که چقدر شیرین است. شیرین و عاشق فوتبال. با بچه های محل گل کوچیک بازی میکند و وقتی دو قِران کم دارد برای خرید مجله ورزشی با چک و چانه انقدر زبان میریزد تا بالاخره ان را بخرد. هرچند وقتی در کلاس یواشکی بازش میکند تا بخواند معلم میفهمد و مجله نصیب معلم میشود و خودش هم اخراج.
فکر و ذکر ناصر تهران رفتن است و ارزویش تماشای یک بازی پرسپولیس در امجدیه. اما این رفتن پول میخواهد و این پول اصلا در توان مالی خانواده نیست و اصلا کسی نیست که حس و حال ناصر را درک کند. مادر و مادربزرگ مدام سر کوفتش میزنند که چرا درس نمیخواند که اخرش هیچی نمیشود و اگر این طور ادامه دهد باز رفوزه خواهد شد و به هم میگویند که باید به دولت شکایت کنند! که چرا اینقدر فوتبال نشان میدهند که چرا بچه ها را سر به هوا میکنند
ناصر کمر به همت خودش میبندد. خودش و یک دوست همکلاس، هم قد و قواره خودش. از ان دوست هایی که دل ادم برایش غنج میرود. گمانم همه ی دوستهای فیلمهای کیارستمی اهل دلبری کردنند! فکر فروش اسباب خانه و حتی النگوی مادر از ذهن ناصر رد میشود اما فقط چندتا خودنویس برمیدارد برای فروش. دوستش هم یک دوربین می اورد. خود نویس ها را که کسی نمیخرد. دوربین را هم که میخواهند بز خری کنند اما ناصر تیز تر از این حرفهاست. دوربین را می اورد دم مدرسه و مثلا ازبچه ها عکس میاندازد و پول تو جیبی هاشان را میگیرد. پنج تومان مادر را هم بر میدارد. همان پنج تومانی که مادر به خاطرش روانه مدرسه میشود تا دست به دامان ناظم شود تا ناظم زیر زبان ناصر را بکشد که با پنج تومان چه کرده و ناظم هم اگرچه دق ودلیش از شیطنتهای ناصر را سر مادر خالی میکند که تا حالا کجابوده اید، اما با اجازه مادر دست به ترکه میشود و حساب ناصر را میرسد. ارزش پنج تومانی برای او خیلی بیشتر از این چیزهاست برای همین است که تحمل میکند.
بالاخره فروش توپ و دروازه هاست که پول سفر به تهران را جور میکند و ناصر شبانه راهی تهران میشود .....و میشود مسافرِ مسافر عباس کیارستمی. فیلم سیاه و سفید شیرینی که در سال 1353 توسط کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان ساخته شده.
در سایت خانه هنر مندان فیلم را به عنوان فیلم مستند معرفیش کرده بودند. بماند که اوایل فیلم ذهنم در گیر این مسئله شده بود که، این فیلم که مستند نیست! اخر هم به این نتیجه رسیدم چون قرار است دو فیلم پخش شود که دومی مستندیست در ارتباط با " مسافر " ، به این گونه معرفی شده اند - تصور کنید چه مدت در حال حل و فصل این مسئله بودم در صورتیکه باید صحیح تر اطلاع رسانی میشد - به هر حال چیزی که برایم جالب بود حضور زن و مردهای مسنی بود که برای تماشای فیلم امده بودند. چند وقت پیش بود که در مجله ای خواندم میانگین سنی تماشاگران جشنواره مونترال بالای پنجاه سال بوده. چیزی که هم برای من و هم برای نگارنده ی ان مطلب با حس عجیبی همراه بود. این که تماشاگران مسن با اشتیاق فیلمها را دنبال کرده و در جلسات پرسش و پاسخ هم نظرات خودرا نثار فیلمها میکرده اند.
فیلم دوم سفر یک مسافر نام داشت. مستندی کار اقای عباس روز بهانی. درباره بازیگر نقش پسر بچه در فیلم مسافر ( حسن دارابی ) که در زمان حال به دنبال اقای کیارستمی میگردد و متاسفانه متاسفانه من نتوانستم تا اخر ان را ببینم. طبق معمول زمان نداشتم و تقریبا مثل همیشه که با دویدن می ایم با دویدن میرسم با دویدن هم برگشتم. ظاهرا در پایان نمایش از اقای حسن دارابی تقدیر شده بود. اما انقدری از فیلم را دیدم که اقای دارابی تعریف کند، به هنگام ضبط فیلم، صحنه کتک خوردن با ترکه، طبیعی در نمی امده و او خودش از کارگردان خواسته تا واقعا کتک بزنند. یا این که بیست سال قبل اقای کیارستمی و دوستش چندروزی مهمان او بوده اند در ملایر. مهمان خانه ساده و با صفاشان.
ضمن این که بعدا دانستم فیلم مسافر را میتوان مستند گونه قلمداد کرد. (( فیلم بعد از 42سال که از ساختش میگذرد هنوز هم الگوی خوبی برای فیلمسازان محسوب میشود. ضبط صدای سر صحنه، لنز تله، استفاده از نابازیگران، پلان های شکار شده و...همه به فیلم وجه مستند گونه داده اند. ضمن این که فیلم فضای قوم نگارانه ای داردکه در تصویر کردن جغرافیای کار و بازار و محله و زندگی انسانها با جزئیات فراوان نمود پیدا میکند.))
فکر و ذکر ناصر تهران رفتن است و ارزویش تماشای یک بازی پرسپولیس در امجدیه. اما این رفتن پول میخواهد و این پول اصلا در توان مالی خانواده نیست و اصلا کسی نیست که حس و حال ناصر را درک کند. مادر و مادربزرگ مدام سر کوفتش میزنند که چرا درس نمیخواند که اخرش هیچی نمیشود و اگر این طور ادامه دهد باز رفوزه خواهد شد و به هم میگویند که باید به دولت شکایت کنند! که چرا اینقدر فوتبال نشان میدهند که چرا بچه ها را سر به هوا میکنند
ناصر کمر به همت خودش میبندد. خودش و یک دوست همکلاس، هم قد و قواره خودش. از ان دوست هایی که دل ادم برایش غنج میرود. گمانم همه ی دوستهای فیلمهای کیارستمی اهل دلبری کردنند! فکر فروش اسباب خانه و حتی النگوی مادر از ذهن ناصر رد میشود اما فقط چندتا خودنویس برمیدارد برای فروش. دوستش هم یک دوربین می اورد. خود نویس ها را که کسی نمیخرد. دوربین را هم که میخواهند بز خری کنند اما ناصر تیز تر از این حرفهاست. دوربین را می اورد دم مدرسه و مثلا ازبچه ها عکس میاندازد و پول تو جیبی هاشان را میگیرد. پنج تومان مادر را هم بر میدارد. همان پنج تومانی که مادر به خاطرش روانه مدرسه میشود تا دست به دامان ناظم شود تا ناظم زیر زبان ناصر را بکشد که با پنج تومان چه کرده و ناظم هم اگرچه دق ودلیش از شیطنتهای ناصر را سر مادر خالی میکند که تا حالا کجابوده اید، اما با اجازه مادر دست به ترکه میشود و حساب ناصر را میرسد. ارزش پنج تومانی برای او خیلی بیشتر از این چیزهاست برای همین است که تحمل میکند.
بالاخره فروش توپ و دروازه هاست که پول سفر به تهران را جور میکند و ناصر شبانه راهی تهران میشود .....و میشود مسافرِ مسافر عباس کیارستمی. فیلم سیاه و سفید شیرینی که در سال 1353 توسط کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان ساخته شده.
در سایت خانه هنر مندان فیلم را به عنوان فیلم مستند معرفیش کرده بودند. بماند که اوایل فیلم ذهنم در گیر این مسئله شده بود که، این فیلم که مستند نیست! اخر هم به این نتیجه رسیدم چون قرار است دو فیلم پخش شود که دومی مستندیست در ارتباط با " مسافر " ، به این گونه معرفی شده اند - تصور کنید چه مدت در حال حل و فصل این مسئله بودم در صورتیکه باید صحیح تر اطلاع رسانی میشد - به هر حال چیزی که برایم جالب بود حضور زن و مردهای مسنی بود که برای تماشای فیلم امده بودند. چند وقت پیش بود که در مجله ای خواندم میانگین سنی تماشاگران جشنواره مونترال بالای پنجاه سال بوده. چیزی که هم برای من و هم برای نگارنده ی ان مطلب با حس عجیبی همراه بود. این که تماشاگران مسن با اشتیاق فیلمها را دنبال کرده و در جلسات پرسش و پاسخ هم نظرات خودرا نثار فیلمها میکرده اند.
فیلم دوم سفر یک مسافر نام داشت. مستندی کار اقای عباس روز بهانی. درباره بازیگر نقش پسر بچه در فیلم مسافر ( حسن دارابی ) که در زمان حال به دنبال اقای کیارستمی میگردد و متاسفانه متاسفانه من نتوانستم تا اخر ان را ببینم. طبق معمول زمان نداشتم و تقریبا مثل همیشه که با دویدن می ایم با دویدن میرسم با دویدن هم برگشتم. ظاهرا در پایان نمایش از اقای حسن دارابی تقدیر شده بود. اما انقدری از فیلم را دیدم که اقای دارابی تعریف کند، به هنگام ضبط فیلم، صحنه کتک خوردن با ترکه، طبیعی در نمی امده و او خودش از کارگردان خواسته تا واقعا کتک بزنند. یا این که بیست سال قبل اقای کیارستمی و دوستش چندروزی مهمان او بوده اند در ملایر. مهمان خانه ساده و با صفاشان.
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |