بچه هایی متعلق به هیچ
بچه هایی متعلق به هیچ
خیلی سال پیش کتاب یوگنیا گینزبرگ را خواندم. در دل گردباد .یوگنیا در ان از بچه هایی گفته بود که هیچ کس نمیخواستشان. فقط به دنیا می امدند و معلوم نبود که ثمره چه بودند.
به قول خود یوگنیا (( ..... از تعریفی که هامسون* برای عشق میداد به هیجان می امدم " عشق چیست؟ نسیمی میان نسترنها؟ یا کوبش بوران بر دکل قایقها روی دریا؟... عشق نور طلایی ست در خون " . در مقابلش این کلام موجز و بدبینانه ی یکی از شخصیت های اغازین ارنبورگ* را می اوردم " عشق یعنی همخوابگی دو نفر."))
کودکانی که یوگنیا از انها میگوید، جزئی از مجموعه اردوگاه بودند (( اتاق نگهبانی خودش، دروازه های خودش، ساختمانهای خودش و سیم خاردارهای خودش را داشت. اما روی درهای ساختمانهایی که معمول اردوگاههابود این نوشته ی غیر معمول به چشم میخورد: گروه نوزادان ، گروه نوپایان و گروه بزرگترها.)) کودکانی که در قفس به روی هم ریخته میشدند. نه حرف زدن یاد میگرفتند و نه راه رفتن. چهار دست و پا حرکت میکردند و صداهای نامربوط در می اوردند.
ان موقع چقدر تحت تاثیر قرار گرفتم . چقدر هضم و درکش برایم سخت و بغرنج بود و چقدر یوگنیا برایم عجیب بود. زنی که هجده سال را در مجمع الجزایر کار اجباری در سیبری روسیه گذراند و زنده ماند و بازگشت.
این روزها کتاب دیگری میخوانم . در ان به کودکانی اشاره شده که زمانی وضع اسف بار تری از کودکان یوگنیا داشته اند. کودکان رقت بار کلکته.
بپا از کوه نیافتی نام کتاب شرلی مک لین است که از زندگی خودش نوشته. شرلی مک لینِ اپارتمان بیلی وایلدر . شرلی مک لینِ ایرما خوشگله. یک کتاب شیرین که علاوه بر پرداختن به ماجرای هنرپیشه شدن شرلی به ماجرای سفرهای او به اقصی نقاط دنیا هم پراخته. هیچ کس فکر نمیکند که شرلی زمانی اینچنین سر نترس و پرماجرایی داشته.
شرلی در شرح سفرش به کلکته از کودکانی میگوید که زاده ی فقرند. بچه هایی که در سطل زباله چشم باز کرده اند و به هیچ پدر و مادری تعلق ندارند. اینها هم تا سالها چهار دست پا راه رفته اند و سطل زباله را لانه خود کرده اند.
شرلی تا حد توانش به کمک بچه های یتیم خانه پدر وان در کلکته میرود و جالب است که انجا در وصف این بچه ها میگوید که این بچه های پا برهنه و لخت پس از چند سال زندگی در یتیم خانه (( مفهومی به نام دارایی شخصی را نمی شناختند. به قدری از روح همگانی برخوردار بودند که در واقع ارزوی سران شوروی در کودکستانهای کشورشان محسوب میشد.))
*هامسون: رمان نویس نروژی
*ارنبورگ: رمان نویس و روزنامه نگار روسی