عمّه خانم
عمّه خانم
برو تو عمّه خانم بابام بیاد ببینه دم در وایسادی دعوات می کنه ها ،
بابات غلط کرد با تو
( عمّه خانم عمّه پدرم بود که در سالهای کودکی مدّتی توی خونه ما زندگی می کرد )
زود برو تو دستاتم بشور ،
نمیرم به تو هم مربوط نیس ،
ها ها حالا دیگه جواب منو میدی ؟ الان به خدمتت میرسم وایسا ببینم ، جز جیگر بزنی بچّه از نفس افتادم وایسا ،
اه وایسم که منو بزنی ؟ ایییییییییییی ،
اه حالا دیگه برای من زبون در میاری ؟ پوستتو می کنم وروجک آتیش گرفته ،
یه یه یه یه پوستتو میکنم یه یه یه یه ،
ادای منو در میاری ؟ اگه نکشتمت وایسا ببینم ،...
وای وای از دست این پسرت خانم سادات بچّه نیست که آتیشپاره است ،
چکارش کنم عمّه خانم هر چی کتکش هم می زنم چاره اش نمیشه باباش که کاری بهش نداره از تنها کسی هم که حساب می بره داداش سیدمه که اون هم مریض احواله کم سراغ ما میاد همش مریضخونه خوابیده اون یه چش غره بهش بره ماستاشو کیسه می کنه ولی دیگه جز اون از هیشکی حساب نمی بره جز جیگر زده ، اه اه اه نیگاش کن عمه خانم ، داره دستای گلیشو توی حوض می شوره همین دیروز داده بودم آب حوضو عوض کرده بودن ها به خدا از دستش عاصی شده ام چیکارش کنم خیلی اذیّت می کنه ،
گریه نکن خانم سادات از جای دیگه ناراحتی سر این بچّه خالیش نکن ، الان اومد تو باز نگیری بزنیتش ها ،
شما که همین حالا خودت داشتی چوقولیش رو می کردی ؟
حالا من یه چیزی گفتم بچّه است دیگه ، الهی که من فداش بشم ببین چقده توپول و سفیده...
خدا رحمت کنه همه اسرای خاک رو ، عمه پدرم یا همون عمه خانم زن خوبی بود ولی بعضی وقتها هم خوب منو میداد کتک .