سه شنبه 95/02/21
سه شنبه 95/02/21
چقدر امروز دلم یه جای آروم می خواست کاش میرفتم امامزاده صالح ...چقدر دلم می خواست خدا باهات حرف بزنم ...چقدر حرف دارم ... چقدر سردرگمم... خدایا چرا بهم نمیگی ... خدایا نکنه منو یادت بره.. نکنه حواست بهم نباشه و من خطا برم ... خدایا خودت می دونی ..... خدایا ... دلم تنگته ... می دونم هستی هرروز هرلحظه حست کردم ، حست می کنم اما گاهی عجیب دلتنگت میشم ... مثل الان تو این لحظه که حس می کنم فلبم از شدت دلتنگی داره درد می کنه .. کاش میشد قلبم از حا بکنم بغلش کنم که اروم بشه کجایی خدا میشنوی حتی قلبم هم گریه می کنه چقدر بی قرارم......... امروز روز شادیه خدا روز ولادت بکی از بهتربن افریده هات خدایا تو رو به پاکی و بزرگی همون بنده ات تنهام نذار حتی به لحظه فراموشم نکن .....خدا ممنونم یخاطر همه چی خدایا بار همه لحظه های بودنت.................
ای دوست قبولم کن و جانم بستان
مستم کن و از هر دو جهانم بستان
با هرچه دلم قرار گیرد بیتو
آتش به من اندر زن و آنم بستان........