شنبه 95/03/08
شنبه 95/03/08
امروز اول وقت دوستم اطلاع داد غروسی یکی از دوستانه ما هم دعوتیم - عروسی هم کرمانشاهه البته شهریور ماه ...برای اول وقت اول هفته خبر خوشایندی بود ....
فکر نمی کنم بشه برم تا ببینم خدا چی می خواد ....
5شنبه مجبور دم اول وقت برم بانک کارمندای بانک رفته بودن صبحانه رییس خودش امد برای انجام کارام ... هنوز وامم جور نشده .... نمی دونم چرا پایان نامه ام تموم نمی کنم... خیلی فاصله افتاد ...5 شنبه به شدت عصبی بودم ...امیدوارم امروز حقوقامون بدن ... یعنی دعا می کنم که بدن ....این هفته به احتمال زیاد خواهرم و خواهر زادم بیان دبم براشون یه ذره شده ...ممنونم خدا جونم ....این کاکتوسایی که گرفتم برای روی میزم همه میگن رشد کرده ...یه شعری بود دیروز خوندم می خواستم بذارم اینجا اما یادم رفت کدوم شع بود گمونم از نیما بود .....
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |