37
37
چی بگم؟! چی میتونم بگم ؟! خوبه .. کمه ولی خوبه .. میدونم وقت نداره .. میدونم عصبیه ... میدونم ده برابر من فشار روشه ! چی بگم ؟! نباید انتظار بیجا ازش داشته باشم .. میتونم؟! اگه داشته باشم چی میشه؟! خودمم باید تلاشمو بیشتر کنم .. باید لااقل ده هزارو بیارم .. باید !!! من باید روانشناسی قبول شم .. :) خدایا ! کمکم کن .. کمک کن این چندماه تمرکزم بیشتر شه ! دوسم داره ؟! داره ..؟! نمیدونم .. نمیخواستم دوباره شروع کننده باشم .. نمیخواستم دوباره من حرف بزنم .. ولی زدم .. دلمه ! :) عشقمه !:) بهش گفتم هاپویی ؟! :) گفت عصر بودم ! الان نه .. شوخی کرد .. خوب بود! زود رفت ولی خوب بود .. یسری آهنگ برام فرستاد و دربارشون توضیح داد .. معمولا سلیقه آهنگمون مثله هم نیست ولی خیلی سعی میکنه مجبورم کنه چیزایی که دوس داره گوش بدم =)))) دیشبم چندتا آهنگ داد و سبکاشونو گفت و گفت حتما حتما گوش بدم .. همونجور که انتظار داشتم هوی متال و دوم بودن :) ولی یکیش راک بود !!! یه آهنگ قدیمی از یه گروه که لید سینگرش استیون تایلر بود .. dream on ! میتونم بگم فوق العاده بود .. بی نظیر بود .. بهش گفتم که بی نظیر بود .. میدونستم خوابه ولی برای خودم نظرامو میگفتم :) شبی که بهش گفتم دوسش دارمم همینجوری بود ! داشتم یکی یکی آهنگای آلبوم کلد پلی ای رو که گفته بود گوش کن گوش میدادم و نظر میدادم که یهو آنلاین شد ! دیشب ولی از این خبرا نبود .. :) عوضش صب که پاشدم جای جواب دادن لیست تاپ ترکای اون گروهو برام فرستاده و چهار تا آهنگ دیگه .. پسر لعنتی من ! اگه اینجوری نبود انقدر عاشقش میشدم؟! اگه انقدر مغرور نبود ؟! نمیشدم .. یا لااقل تا الان برام انقدر جذاب نبود .. چرا انقدر جذابه ؟! چرا انقدر به چشم من بی نظیر میاد ؟! صداش .. لحن حرف زدنش .. چشمای کشیدش .. مژه های مشکیش .. ابروهای پیوستش .. موهاش .. دستاش .. انگشتاش .. حتی مدل چت کردنش ! چرا این پسر 19 ساله انقدر برای من مرده ؟! برای منی که همیشه میگفتم آدم باید با چند سال بزرگتر از خودش باشه ؟! که پسرا بچن ؟! چرا این که انقددددر بچست برای من انقدر عزیزه ؟! چرا بیشتر از هرچیزی تو دنیا میخوامش ؟! چرا جلوش انقدر ضعیفم ؟! چرا نمیتونم حتی یک لحظه ازش متنفر شم ؟! چرا از فکره اینکه یه روز به کسی جز من بگه "خوشگلم" بغضم میگیره ؟! که یه روز از کسی جز من تعریف کنه ؟! که کس دیگرو اذیت کنه و جیغشو درآره ؟! که نصفه شبا واس کس دیگه ویس بفرسته و مسخره بازی دربیاره ؟! چرا نمیتونم اینارو تحمل کنم ؟! چرا نمیتونم با نبودش کنار بیام ؟! چرا حاضرم همیشه کوتاه بیام برای داشتنش ؟! کار خوبی نیست نه؟! تکراری میشم .. ازم زده میشه .. ؟! ولی انقدی مغرور هست که بترسم جلوش وایستم .. انقدی مغرور هس که از رو لجبازی بره .. من نمیتونم :) من نمیتونم به این سادگی اجازه بدم .. شنبه داشت برنامه میریخت واس تابستون .. گفت صبر کن ! گفتم یکسال پیشم قرار بود تابستون کلی کار کنیم .. نشد ! گفت پارسال آزادیه امسالو نداشتم .. ما رابطه ای نداریم ! ما دوست نیستیم ! :)) چرا قراره امسال تابستون همه چیو با هم تجربه کنیم ؟! سارا میگه نکن .. سارا میگه وابسته میشه .. نمیدونه من چقد وابستم ولی میگه اون وابسته میشه ! سارا میگه آخر باهم ازدواج میکنین :) میگه حتی ممکنه بره .. بره حتی با کسی باشه ولی برمیگرده ! میگه ..خُله و نمیتونه اولین دختر زندگیشو به این راحتی فراموش کنه ! اینارو یجوری میگه که منو بترسونه ! از موندنش بترسونه ! سارا میگه خیلی بچست و من نباید انقدر بهش نزدیک شم .. نباید انقدر رابطه نزدیکی باهاش داشته باشم گرچه مخالفتم نمیکنه ولی میگه یهو چشتو وا میکنی میبینی زنش شدی ! میگه از الان میتونم بچه هاتونم ببینم ! :))) میگه واقعا کسیه که تو بخوای باهاش زندگی کنی ؟! بخوای ازدواج کنی باهاش ؟! تو میتونی با آدمی مثله اون کنار بیای ؟! سارا نمیدونه .. هیچکس نمیدونه .. ینی واقعا عشق این شکلیه ؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!